توان آگاهی‌بخشی اطلاعات

آیا سودمندی و کارآیی منابع اطلاعاتی فقط مبتنی بر محتوا و ساختار آن‌هاست، یا عوامل دیگری نیز در این زمینه نقش دارند؟ در صورت پاسخ مثبت به این پرسش، باید دید این عوامل کدامند و سهم دسترس‌پذیری (Accessibility) و بافتی (Context) که این دسترسی را فراهم می‌کند در این میان چیست؟ در پاسخ به این پرسش‌ها مقاله‌ای در شماره چهارم مجله «اسلیب پروسیدینگز» (Aslib Proceedings) در سال 2011 با عنوان «محدودیت‌های اطلاعاتی: تعریف، گونه‌ها و گونه‌شناسی» (سوایگون، 2011) منتشر شده است، که مروری بر آن برای تبیین این بحث مفید خواهد بود.

هرچند این اثر به معرفی و دسته‌بندی انواع محدودیت‌ها در دسترسی به منابع اطلاعاتی می‌پردازد، اما دسترس‌پذیری همواره روی دیگر این سکه است و مطالعه هر یک از این دو نیازمند شناخت وجه دیگر است. مثلاً نمی‌توان از موفقیت صحبت کرد و معنای شکست را ندانست، یا درباره مرگ بدون مقایسه آن با زندگی سخن گفت. زیرا وجود یکی به معنای نبود دیگریست و برعکس. بنابراین، صحبت از مفهوم دسترس‌پذیری – که یکی  از مفاهیم پایه و بنیادی در کتابداری و اطلاع‌رسانی است – ابتدا نیازمند شناخت موانع دسترسی خواهد بود.

به همین دلیل در مقدمه این اثر می‌خوانیم: «بحث محدودیت‌ها و موانع دسترسی به منابع اطلاعاتی حداقل از دهه 1960 – یعنی حدود نیم قرن پیش – در منابع علمی منعکس شده، اما به دلیل گستردگی موضوع تا امروز اثر مستقلی که اختصاصاً به معرفی و طبقه‌بندی این موانع بپردازد منتشر نشده است.»

با این حال، نویسنده در همان ابتدا به دو دسته اصلی این موانع با عنوان موانع کلان – مثل محدودیت‌های مالی و جغرافیایی – و موانع خرد – مثل عوامل فردی در استفاده از اطلاعات – اشاره می‌کند. از سویی دیگر او با استناد به آثار موجود در این زمینه نشان می‌دهد که اغلب مطالعات قبلی فقط به بخشی یا وجهی از این موضوع پرداخته‌اند و در نهایت جای اثری که بتواند این موضوع را با نگاهی جامع بررسی کند خالی بوده است.

علاوه بر این تنوع کلیدواژه‌های مورد استفاده در این زمینه نیز به پراکندگی این آثار دامن زده است. به این معنا که مثلاً در برخی از منابع از آن به عنوان «موانع دسترسی» یاد می‌شود و در برخی آثار در کنار«جریان اطلاعات» (Information Flow) مطرح می‌گردد. نکته جالب اینکه در بسیاری از آثار نیز حتی این موضوع به عنوان کلیدواژه انتخابی مولف در مقاله ذکر نشده و فقط پس از مطالعه آن می‌توان به ارتباط محتوایی چنین آثاری پی برد. به این ترتیب هرچند این موضوع مورد توجه بسیاری از محققان کتابداری و اطلاع‌رسانی قرار گرفته، گردآوری مجموعه کاملی از این آثار کار آسانی نیست.

البته وجود این کاستی‌ها مانع انجام این مطالعه نشده و نویسنده به خوبی توانسته است تصویر دقیقی از موضوع را ترسیم کند. بر اساس تعریفی که او در این مقاله ارائه می‌دهد، همه عوامل و مولفه‌هایی که مانع دسترسی یا توزیع اطلاعات شوند در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند. گویا برای نخستین بار پروفسور «تام ویلسون»  مفهومی با عنوان «موانع اطلاعاتی» (Information Barriers) را در سال 1981 پیشنهاد کرده است (ویلسون، 1981). شانزده سال پس از آن – یعنی در 1997 – او مفهومی دیگر با عنوان «عوامل مداخله‌گر» (Intervening Variables) را جایگزین مفهوم قبلی ساخته است (ویلسون، 1997 و 1997). به این ترتیب، ویلسون موانع دسترسی به اطلاعات را در سه مقوله معرفی می‌کند:

-          ویژگی‌های فردی کاربران اطلاعات، شامل متغیرهای شخصیتی، احساسی، آموزشی و جمعیت شناختی

-          ویژگی‌های اجتماعی، شامل متغیرهای اجتماعی و میان‌فردی

-          ویژگی‌های محیطی شامل متغیرها وعوامل اقتصادی و ویژگی‌های منابع اطلاعاتی

در ادامه این مقاله نویسنده به کتاب «علم اطلاعات در نظر و عمل» اشاره می‌کند که در آن عوامل موثر بر دسترسی به اطلاعات به ده دسته تقسیم شده‌اند: میزان آشنایی با کتابخانه‌ها و منابع برخط، میزان فاصله از منابع، چگونگی انتقال اطلاعات، نوع ابزار مورد نیاز برای دسترسی، شناخت منابع یاری‌رسان در این زمینه، وجود منابع کتابشناختی و پایگاه‌های اطلاعاتی، وجود ابزارهای جستجو، شیوه مورد استفاده برای جستجو، مکان منبع اصلی اطلاعات، و نوع منابع در دسترس (ویکری و ویکری، 1992).

سپس بر اساس مرور نوشتارهای موجود در منابع کتابداری و اطلاع‌رسانی طی چند دهه گذشته هفت مقوله اصلی در زمینه دسترسی به اطلاعات معرفی شده است: عوامل فیزیکی (شامل متغیرهای جغرافیایی، جمعیت‌شناختی، محیطی، ساختمان، فضا و تجهیزات)، عوامل شناختی (مانند آگاهی، درک، مهارت در استفاده از ابزارهای دسترسی به منابع)، عوامل احساسی و عاطفی (اعتماد به نفس، ترس، اعتماد متقابل، انگیزه)، عوامل اقتصادی (هزینه دسترسی، ارزش دسترسی)، عوامل اجتماعی (هنجارهای فرهنگی و اجتماعی، عضویت در گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، مهارتهای ارتباطی و تجربه‌های قبلی)، عوامل سیاسی (عوامل دولتی، نظارت، مشارکت و غیره)، عوامل میانجی (توان فناوری، میزان پیوند میان منابع و غیره).

در بخش دیگری از این مقاله آمده است که معیار دسته‌بندی‌ها در این زمینه می‌تواند معیارهای عینی و ذهنی، معیارهای داخلی و خارجی و معیارهای کلان و خرد باشد. در نتیجه پیشینه پژوهش در این زمینه هم شامل مقالاتی است که مثلاً این عوامل را در یک دسته‌بندی عمومی به سه تا ده دسته تقسیم می‌کنند و در مقابل نیز برخی آثار تا 50 عامل را پوشش می‌دهند. در نهایت مقاله حاضر دسته‌بندی تازه‌ای از این عوامل ارائه می‌دهد که شامل چهار مقوله است:

1.   محدودیتهای فردی ناشی از ویژگی‌های شخصیتی کاربران اطلاعات شامل: نبود آگاهی از وجود منابع، فقدان مهارت‌های سواد اطلاعاتی، ناآشنایی با واژه‌شناسی منابع، موانع زبانی و ندانستن زبان خارجی، کمبود زمان، هراس از تکنولوژی، پرهیز از پرسش، عوامل مربوط به میزان تحصیلات کاربر، نگرش کاربر، عوامل جمعیت‌شناختی مثل سن، جنسیت، طبقه اجتماعی.

2.   عوامل ارتباطی و میان فردی: مهارت‌های ارتباطی شنیداری، گفتاری و نوشتاری و ارتباطات اجتماعی

3.   عوامل محیطی شامل ملاحظات قانونی (نظیر حق مولف و حقوق مالکیت)، محدودیت‌های مالی، میزان بهای دسترسی، محدودیت‌های جغرافیایی، سیاسی و غیره.

4.   عوامل مرتبط با منبع اطلاعاتی مورد نیاز: انبوهی اطلاعات (Information Overload)، اطلاعات کهنه، تکراری، نادرست، نامعتبر و نامستند (Obsolete, Redundant, Inaccurate, and Unreliable)، سوگیری در منابع، فقدان منبع اطلاعاتی، گم شدن منابع، نقص در آرشیو، وجود منابع نامرتبط، تاخیر انتشاراتی (Publishing Delay)، منابع خاکستری (Gray Literature) و غیره.

به این ترتیب به نظر می‌رسد که سودمندی یک منبع اطلاعاتی نظیر کتاب، مقاله یا سایت اینترنتی محصول و برآیند دهها عامل متعدد است که در فضایی سیال بر یکدیگر اثر می‌گذارند. در نهایت گاهی زمینه دسترسی به منابع فراهم می‌شود و گاهی نیز منبعی از دسترس جوینده آن دور می‌ماند. البته دسترسی نیز به تنهایی به معنای استفاده از اطلاعات نیست. چه بسا فردی به اطلاعات مورد نیاز دسترسی داشته باشد، اما به هر دلیل در استفاده از آن ناموفق بماند. در نتیجه کارکرد اصلی اطلاعات که همان اطلاع بخشی (Informing) و در معنای گسترده تر آن تولید آگاهی (Awareness) است علاوه بر محتوا و ساختار منبع اطلاعاتی به عوامل متعدد دیگری بستگی دارد.

در نتیجه مفهومی تازه در این زمینه قابل تصور است که می‌توان آن را «توان آگاهی‌بخشی اطلاعات» (Informing Capacity of Information) نامید. به این معنا که فرایند تبدیل اطلاعات موجود در هر منبع اطلاعاتی به دانشی تازه در ذهن استفاده‌کننده از آن در بافت پیچیده‌ای رخ می‌دهد که متشکل از عوامل متعددی است. برآیند تاثیر متقابل این عوامل توانی در هر منبع اطلاعاتی ایجاد می‌کند که می‌تواند زمینه‌ساز تولید دانش باشد، یا بر عکس مانع آن شود. به این معنا که همسویی و هم‌افزایی این عوامل بر این توان خواهد افزود، و واگرایی و تقابل آنها از آن خواهد کاست. البته محصول این فرایند حاصل جمع جبری عوامل تشکیل دهنده در بافت مورد نظر نیست، بلکه فقدان هر یک از این عوامل به تنهایی می‌تواند توان آگاهی‌بخشی اطلاعات را حتی به صفر برساند. بنابراین، مثلاً دسترسی به جدیدترین و معتبرترین مقاله علمی در هر زمینه از دانش بشری الزاماً دانش جدیدی به ارمغان نخواهد آورد. زیرا این منبع فقط در صورتی منجر به تولید دانش در ذهن خواننده‌اش خواهد شد که او با برخورداری از دانش پایه و مرتبط در این زمینه، در شرایط زمانی و مکانی مناسب و با انگیزه کافی بتواند از آن منبع بهره‌مند شود.

به سخنی دیگر، توان آگاهی‌بخشی هر منبع اطلاعاتی تابعی از مجموعه عواملی است که در زمان و مکان دسترسی نقش ایفا می‌کنند. بخشی از این عوامل مبتنی بر ویژگی‌های فردی و مهارت‌های کاربر اطلاعات است و بخش دیگر عوامل زمینه‌ای (Contextual) است.

اکنون باید دید که کتابداران و متخصصان علم اطلاعات که رسالت گردآوری، سازماندهی و اشاعه منابع اطلاعاتی را بر عهده دارند، چگونه باید انعکاس این واقعیت را در کارکردهای کتابخانه‌ها و مراکز اطلاع‌رسانی نشان دهند. به نظرم نخستین گام در این زمینه شناخت ابعاد این موضوع است. به این معنا که کتابداران به عنوان فراهم‌کنندگان شرایط لازم برای دسترسی به منابع اطلاعاتی باید به خاطر داشته باشند که سودمندی دسترسی به هر منبع فقط در محتوای آن خلاصه نمی‌شود. بلکه در عمل مجموع عوامل موجود در بافت دسترسی میزان این سودمندی را مشخص خواهد ساخت. در نتیجه آنان باید تا آنجا که برایشان میسر است این بافت را به سمت و سویی سوق دهند که میان عوامل موجود در آن رابطه‌ای همگرا و هم‌افزا وجود داشته باشد، نه آنکه یکی دیگری را خنثی کند. البته بدیهی است که کنترل برخی از متغیرها در این زمینه خارج از حوزه مسئولیت و اختیار ماست. اما تعداد مولفه‌هایی که در دسترس قرار دارند نیز کم نیست. مثلاً آموزش مهارت‌های سواد اطلاعاتی بر توان کاربران در استفاده از منابع خواهد افزود و این حوزه مناسبی برای فعالیت کتابدارن است تا در زمینه آموزش این مهارت‌ها بیش از گذشته فعال باشند.

در مجموع هدف از طرح این موضوع یادآوری این نکته است که دسترسی به منابع اطلاعاتی زمانی مفید خواهد بود که این دسترسی منجر به تولید دانش و آگاهی شود. این مهم نیز تابعی از مجموعه عوامل متعددی است که هر یک نقشی در این فرایند ایفا می‌کنند. در نتیجه هر چه متخصصان این حوزه بتوانند تعداد بیشتری از این عوامل را بشناسند و تدبیری برای اثربخشی این عوامل بیاندیشند، عملاً بر توان آگاهی‌بخشی اطلاعات افزوده خواهد شد.

البته اطمینان دارم که با توجه به گستردگی این موضوع از یک سو یادداشت حاضر نمی‌تواند تبیین دقیقی در این زمینه فراهم آورد و از سویی دیگر به دلیل همین گستردگی همپوشانی فراوانی بین این موضوع با موضوعات مشابه در کتابداری و اطلاع‌رسانی وجود دارد که امیدوارم خوانندگان این یادداشت در بخش نظرات به آنها اشاره نمایید.

منابع:

Swigon, M. (2011) “Information limits: definition, typology, and types”, Aslib Proceedings: New Information Perspectives, Vol. 63, No. 4, pp. 364-379.

Vickery, B. and Vickery, A. (1992) Information Science in Theory and Practice, 2nd ed., Bowker-Saur, London, New York, NY.

Wilson, T.D. (1981) “On user studies and information needs”, Journal of Documentation, Vol. 37, No. 1, pp. 3-15.

Wilson, T.D. (1997), “Information behaviour: an interdisciplinary perspective”, Information Processing and Management, Vol. 33 No. 4, pp. 551-72.

Wilson, T.D. (1999), “Models in information behaviour research”, Journal of Documentation, Vol. 55 No. 3, pp. 249-70.

 

منصوریان، یزدان. «توان آگاهی‌بخشی اطلاعات». سخن هفته شماره 96. 27 شهریور 1391.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است