انگیزهها و رفتارهای استنادی
دکتر نایجل هاروود (Nigel Harwood)، مدرس گروه زبان و زبانشناسی دانشگاه اسکس انگلستان، در مقالهای مفصل به بررسی و تحلیل انگیزهها و رفتارهای استنادی گروهی از محققان پرداخته است. او در این مقاله - که در شماره سوم از دوره 43 مجلهء «ژورنال آو پراگماتیکس» (Journal of Pragmatics) منتشر شده - انگیزههای استنادی را در 11 مقوله اصلی معرفی و دستهبندی کرده است، که مرور آنها میتواند برای متخصصان علمسنجی و تحلیل استنادی بسیار مفید باشد.
یادداشت حاضر ضمن معرفی این مقولهها پیشنهادهایی برای انجام پژوهشهای تکمیلی در این زمینه دارد، که امیدوارم برای دانشجویان علم اطلاعات و دانششناسی سودمند باشد. علاوه بر این، روشی که هاروود در بررسی خود به کار گرفته، نقطهء عطفی در مطالعات تحلیل استنادی است. زیرا - همانطور که او در مقدمهء این مقاله اشاره میکند - مطالعات این عرصه بیشتر بر بنیاد کارکردهای استنادی (Citation Function) و انگیزههای مستندسازان (Citer Motivation) استوار است، و در آن معمولاً روشهای تحلیل بافت و محتوا (Content/Context Analysis) نقشی محوری دارد. با این حال، جای پژوهشهای کیفی و ترکیبی در این زمینه که بر اساس دیدگاهها و تجربههای نویسندگان باشد خالی است. بر این اساس، هاروود در تحقیق خود کوشیده است ضمن مصاحبه با گروهی از متخصصان کامپیوتر و جامعهشناسی، تحلیلی ترکیبی (کیفی و کمّی) از تجربههای استنادی آنان ارائه کند.
او در این پژوهش از مصاحبهشوندگان خواسته تا یکی از مقالات- یا فصلی از کتابهای خود - را انتخاب کنند و دلایل و انگیزههای تمام استنادها در این اثر برگزیده را به تفصیل توضیح دهند. البته هاروود نیز مقاله مورد نظر را قبل از مصاحبه به دقت میخوانده، تا زمینه لازم برای بحث و گفتگوی بیشتر دربارهء هر یک از استنادها فراهم آید. به این ترتیب مصاحبههای انجام شده بسیار مفصل و عمیق بوده، و در نتیجه نمونه مورد مطالعه در این پژوهش فقط به 12 نفر از دو گروه آموزشی کامپیوتر و جامعهشناسی محدود شده است. سپس هاروود متن مصاحبهها را با کمک تحلیل محتوای کیفی کدگذاری کرده که حاصل آن شناسایی 11 مقوله اصلی به شرح زیر است:
1. جهتبخشی و هدایت (Signposting): معمولاً نخستین انگیزهء نویسندگان از استناد، راهنمایی و هدایت خوانندگان به آثار مرتبط است. بویژه خوانندگان مبتدی که به مطالعهء منابع مقدماتی در زمینه مورد نظر نیاز دارند. بر این اساس، نویسنده بجای آنکه با یادآوری جزئیات و مقدماتی - که ممکن است برای خوانندگان متخصص چندان تازگی نداشته باشد- به سرعت از این مباحث اولیه عبور میکند و با چند استناد مفید خوانندگان علاقهمند را به آثار مرتبط هدایت خواهد کرد.
2. کسب حمایت (Supporting): اغلب نویسندگان با کمک استناد به منابع معتبر حداقل در سه زمینهء اصلی به این آثار تکیه میکنند: توجیه اهمیت موضوع مورد بررسی، اثبات درستی و تناسب روش تحقیق انتخاب شده و سرانجام تاکید بر روایی و پایایی ابزاری که برای گردآوری و تحلیل دادهها استفاده میکنند. آنان با برشمردن شباهتهای روششناختی پژوهشی که انجام میدهند، با روشهای موفق در مطالعات پیشین درصدد اثبات وثوق و اعتبار تحقیق خود هستند. گاهی نیز با استناد به توصیههای سایر محققان در پرداختن به موضوعی مشخص، تلاش میکنند توجیه مناسبی برای ضرورت تحقیق خود ارائه دهند.
3. اعتباربخشی (Credit): معمولاً نویسندگان با استناد به آثار معتبر و برقراری پیوند با آنها، به اثر خود اعتبار میبخشند. این اعتباربخشی ممکن است به شکل ادای احترام به نویسندگان پیشکسوت یا کمک گرفتن از یافتههای آنان در توصیف و تبیین نتایج تحقیقشان متبلور شود.
4. تبیین جایگاه (Position): استناد به آثار مرتبطِ موجود ابزاری مفید برای ترسیم تصویری جامع از یک حوزه موضوعی است، که در آن دیدگاهها و نگرشهای مختلف با هم مقایسه خواهند شد. به این شکل، نویسنده میتواند در خلال این توصیف و مقایسه جایگاه پژوهش خود را بهتر و دقیقتر معرفی کند.
5. تعامل و پیوندسازی (Engaging): استناد به منابع موجود فرصتی برای نقد و بررسی این آثار است که میتواند به شکلهای مختلف ظاهر شود. گاهی نویسندهای با استناد به برخی منابع ضمن تحسین پدیدآورندگان این آثار به کاستیهای احتمالی آنها اشاره میکند تا زمینهای برای تبیین اهمیت تحقیق خود فراهم آورد. اما گاهی در این انتقاد گامی فراتر مینهد و نادرستی برخی از ادعاها را آشکار میسازد. در هر دو شکل، استنادهایی که به این درجه از تعامل با مجموعهء دانش موجود میرسند جایگاهی انتقادی دارند، که اگر این انتقادها منصفانه و عالمانه باشند بسیار سازنده و روشنگر خواهند بود.
6. ساخت و توسعه (Building): گاه هدف از استناد افزودن بر مجموعهای از آثار موجود است که یا نویسنده در ساخت و توسعه آن از قبل نقش مشخصی داشته، یا از میانه راه به سازندگان این مجموعه پیوسته است. مثلاً وقتی نویسندهای در مقالهای تازه به برخی از مقالات یا کتابهای خود استناد میکند (Self Citation) هدفش توسعه و گسترش مطالبی است که قبلاً منتشر ساخته است. گاهی نیز این توسعه بر بنیادهایی استوار است که سایر محققان بنا نهادهاند، و اکنون نویسنده در این زمینه قصد دارد در گسترش دانش موجود سهیم باشد.
7. همدلی و همراهی (Tying): وجود برخی از استنادها در یک اثر، در واقع نشانی از همراهی مولف آن با نویسندگانی است که به نحوی با او هم سو و همجهتند. این همسویی ممکن است ناشی از همسانی در استفاده از روش تحقیق مشترکی باشد، که در هر دو مطالعه به کار گرفته شده است. در شکلی دیگر، این همراهی ریشه در باورهای مشابه آنان نسبت به رویکردی خاص دارد. مثلاً محققی که از رویکرد کیفی در تحقیق خود استفاده میکند، با استناد به مطالعات کیفی، به نوعی همراهی خود را با محققان علاقهمند به این رویکرد نشان میدهد، حتی اگر موضوع تحقیق آنان چندان مشابه نباشد.
8. تبلیغات (Advertising): برخی از استنادها بیشتر کارکردی تبلیغی دارند. به این معنا که نویسنده با استناد به بعضی از آثار، در صدد برجسته کردن اهمیتی است که به گمان او تاکنون مغفول مانده است. بنابراین، هرچند ممکن است پیوند موضوعی یا روششناختی مشخصی با این آثار وجود نداشته باشد، نویسنده تلاش میکند با استناد به آنها فقط توجه خوانندگان را به وجود چنین آثاری جلب کند.
9. زمینهسازی برای مطالعات آتی (Future): گروهی از استنادها بیش از آنکه گذشتهنگر باشند، به نوعی آیندهنگرند. به این معنا که هدف نویسنده از چنین استنادهایی تعیین جهتی تازه برای مطالعات آتی است، که یا خود قصد پرداختن به آن را دارد، یا از دیگران برای پرداختن به آن دعوت میکند.
10. گواهی بر توانمندی نویسنده (Competence): معمولاً پژوهشگران با استناد به آثار برجسته و شناخته شده در یک حوزه موضوعی تلاش میکنند احاطه و اشراف خود را در آن زمینه نشان دهند. به این شکل آنان به خوانندگان اطمینان میدهند که صلاحیت لازم را برای پرداختن به مبحث مورد بررسی دارند و ارائه این استنادها گواهی بر این توانمندی است.
11. استنادهای موضوعی (Topical): استناد به شبکهای از آثار مرتبط، فرصتی برای ترسیم وضعیت فعلی در هر زمینه موضوعی است که به شناخت روندها و رویهها حاکم بر آن کمک میکند. مثلاً استناد به چندین اثر وابسته که در فاصلههای زمانی مختلف - اما با اهدافی مشابه - منتشر شدهاند، راهکاری برای یافتن رشتههایی نامرئی است که این آثار را به یکدیگر پیوند میدهد. در نتیجه، نویسنده میتواند ادعا کند به رغم گذشت این زمان، موضوع مورد بررسی هنوز زنده است و چرخه حیات آن به حرکت تکاملی خود به خوبی ادامه میدهد.
در مجموع مقالهء هاروود یکی از مطالعات موفقی است که با توصیف و تحلیل تجربههای واقعی نمونهای کوچک از محققان به یافتههای ارزشمندی منجر شده است. یافتههایی که میتواند مبنایی برای مطالعات تکمیلی باشد. مثلاً دانشجویان علاقهمند به مبحث تحلیل استنادی میتوانند در پژوهشی مستقل انگیزهها و کارکردهای استنادی را از نگاه گروهی دیگر از محققان بررسی کنند. انجام چنین پروژهای ضمن آنکه بر دانش موجود در این حوزه خواهد افزود، فرصت مغتنمی برای مقایسه یافتههای تازه با نتایج مقالهء هاروود فراهم میآورد. نکته مهم در مطالعات استنادی مبتنی بر نگاه نویسندگان، شناخت الگوهای استنادی معتبری است که ریشه در تجربههای عینی و واقعی آنان دارد. به نظر شما مهمترین امتیاز چنین تحقیقاتی نسبت به تحلیلهای استنادی معمول و مرسوم چیست؟
منابع:
Harwood, N. (2009) An interview-based study of the functions of citations in academic writing across two disciplines. Journal of Pragmatics, Vol.41, No. 3, pp. 497-518.
منصوریان، یزدان. «انگیزهها و رفتارهای استنادی». سخن هفته شماره 108. 20 آذر 1391.