دستاوردهای مطالعات تطبیقی

دونالد کمپبل –  یکی از متخصصان روش‌شناسی علوم اجتماعی – بیست و شش سال پیش در مقاله‌ای می‌گوید: «همهء ارزیابی‌ها حاصل مقایسه است» (کمپبل، 1988). ممکن است این جمله در ابتدا کمی اغراق آمیز به نظر برسد. اما با کمی تأمل می‌توان دید سهم عنصر «مقایسه» در دانسته‌های ما بیش از آن است که تصور می‌کنیم. شاید هم کمپل می‌خواسته با این تاکید اهمیت مقایسه را در فرایند شناخت و یادگیری نشان دهد. ضمن آنکه حتی اگر موارد نقضی هم برای این تعمیم کلی یافت شود، حداقل می‌توان با اطمینانی نسبی گفت: «تقریباً هر ارزیابی تحلیلی، حاصل نوعی مقایسه است».

 

اگر بخواهیم این گزاره را در بافت پژوهشی بررسی کنیم، آنگاه اهمیت و کاربرد «مقایسه» بیشتر آشکار می‌شود. بویژه آنکه اساساً بنیاد «تحلیل» و «تفسیر» - که شیرازه و شالودهء هر تحقیق به شمار می‌آیند - بر «توصیف» و «مقایسه» استوار است. این موضوع را قبلاً (در دیماه سال 1390) در یادداشتی با عنوان «سهم توصیف و مقایسه در فرایند پژوهش» تشریح کرده‌ام و در اینجا از تکرار آن پرهیز می‌کنم. با این حال، حداقل تجربه شخصی‌ام از بررسی مطالعات علم اطلاعات و دانش‌شناسی نشان می‌دهد که ما در پژوهش‌های خود کمتر از مقایسه بهره می‌بریم و به این ترتیب فرصت‌های ارزشمندی را برای بررسی مفاهیم و پدیده‌ها از دست می‌دهیم. حتی به نظرم این کم‌توجهی بسیاری از تحلیل‌های ما را به نوعی شتابزدگی و سطحی‌نگری دچار کرده است. در حالی که ما در هر مطالعهء علمی کلی فرصت مقایسه داریم و نمونه‌های ممکن برای آن در تحقیق فراوانند. مثلاً مقایسهء یافته‌های تحقیق خود با یافته‌های محققان پیشین یکی از این فرصت‌هاست، که معمولاً در سطحی کلی و مروری باقی می‌ماند. یا  مقایسه در میان اجزا یافته‌های هر تحقیق به پژوهشگر کمک می‌کند تا وجوه مختلف مسئلهء مورد بررسی را بهتر بشناسد.

 اوج حضور و نقش‌آفرینی عنصر «مقایسه» در تحقیق در «مطالعات تطبیقی» (Comparative Studies) متجلی می‌شود. در تعریفی ساده می‌توان گفت: هر تحقیقی که در آن محقق به مقایسهء دو یا چند پدیده (Phenomenon) یا مفهوم (Concept) در دو بافت (Context) متفاوت بپردازد، تحقیقی تطبیقی انجام داده است. از سویی دیگر، با توجه به گستردگی و تنوع مفاهیم در رشته‌های مختلف و گوناگونی بافت‌ها، مطالعات تطبیقی می‌توانند بسیار متنوع باشند. اما همهء آن‌ها در یک اصل - که همان نقش محوری مقایسه است – مشترکند؛ و محصول چنین مطالعاتی نیز رسیدن به شناخت بهتر از دو یا چند مفهوم مورد بررسی است. گویی همین مقایسه و بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌ها پرتویی تازه بر موضوع می‌افکند که بدون آن رسیدن به چنین شناختی میسر نبوده است.

 

خوشبختانه در برخی از رشته‌های علوم انسانی - از جمله ادبیات، الهیات و حقوق - مطالعات تطبیقی سهم عمده و قابل توجهی از تحقیقات دانشگاهی را به خود اختصاص می‌دهند. مروری کوتاه بر آنچه در پژوهش‌های تطبیقی این رشته‌ها در جریان است، می‌تواند بسیار الهام‌بخش باشد.  امروز - که اول اردیبهشت و روز بزرگداشت سعدی است - شاید نگاهی به مطالعات تطبیقی دربارهء سعدی از یک سو به تبیین این موضوع کمک کند و از سویی دیگر مناسبت بیشتری بیابد.

 

جدیدترین رخداد مرتبط با مطالعه‌های تطبیقی در این زمینه همایشی است که اخیراً به همت شهر کتاب برگزار شده و در آن آراء سعدی و سروانتس بررسی شده است. در خبر این همایش می‌خوانیم: «مرکز فرهنگی شهر کتاب، با همکاری مرکز سعدی‌شناسی، هر ساله به همین مناسبت، همایش دو روزه‌ای را با رویکرد تطبیقی برگزار می‌کند. همان‌طور که می‌توان سعدی را نماد و مظهر زبان فارسی دانست، می‌توان سروانتس را نیز نماد ادبیات اسپانیایی نامید؛ با در نظر داشتن این ایده می‌توان آثار، دیدگاه‌ها و زندگی این دو ادیب را از دیدگاه‌های متعدد و مختلف به صورت سنجشگرانه بررسی کرد. تاکنون در مرکز فرهنگی شهر کتاب دو سلسله نشست دیگر با همین رویکرد در روز بزرگداشت سعدی برگزار شده است: در یکی مشابهت‌های سعدی و پوشکین و در دیگری مشابهت‌های سعدی و یونس امره، از دیدگاه صاحب‌نظران مورد بررسی قرار گرفته است». استاد ضیاء موحد – از سخنرانان این نشست که خود آثاری خواندنی دربارهء سعدی دارد – در بیان ویژگی‌های مشترک سعدی و سروانتس به این نتیجه می‌رسد که آنچه این دو نویسنده‌ی بزرگ را به هم پیوند می‌‌دهد توجه به زبان و هنرمندی در بیان است و این پیوندی است بسی فراتر از شباهت‌های متداول.

 

شاید در چنین روزی اشاره به نمونه‌های دیگر این مطالعات تطبیقی نیز خالی از لطف نباشد. نیک روز و بختیاری (1391) به مقایسهء اندیشه‌های تربیتی سعدی و جان دیوئی پرداختند. آنان در این تحقیق به این نتیجه رسیدند که در اهدف آموزشی این دو اندیشمند شباهتهایی دیده می‌شود. بویژه آنکه هر دو بر نقش تجربه در یادگیری تاکید دارند. اما در مواردی نظیر روش تدریس، مراحل تربیت و نقش معلم تفاوت‌هایی دیده می‌شود، که بی‌تردید متاثر از زمان و مکان زندگی آنان است.

 

ممکن است در ابتدا این تصور پیش آید که اصلاً چنین مقایسه‌ای چه ضرورتی دارد؟ سعدی اندیشمندی متعلق به قرن هفتم هجری در ایران است و جان دیویی نظریه‌پردازی در قرن بیستم امریکا. بنابراین، مقایسه دیدگاه‌های آنان چه اهمیتی دارد؟ در پاسخ باید به دو نکته توجه داشت. نخست آنکه سعدی و دیویی هر دو از ناصحان اجتماعی روزگار خود بوده‌اند و محور بحث و آثارشان بیش از هر چیز بر آموزش و پرورش متمرکز است. بویژه تاکید ویژه سعدی بر مباحث تعلیمی در آثار او بسیار مشهود و آشکار است. استاد ضیاء موحد در کتاب ارزشمند «سعدی» به این نکته اشاره نموده و سعدی را در دو مقام «ناصح» و «عاشق» معرفی می‌کند. در بخش مطالب تعلیمی و پندآموز ایشان با آوردن مصداق‌های متعدد از آثار سعدی نشان می‌دهد که شاید هیچ یک از شاعران اقلیم ادب پارسی به اندازهء سعدی به خوانندگان آثارشان پند و اندرز نداده‌اند. اما شگفتا که نصیحت سعدی هرگز ملا‌ل‌آور نیست. استاد موحد بر این باور است که رمز این نصحیت بی ملال در شگردهای سعدی در بیان نصیحت است که گاه آمرانه، گاه طنزآمیز، و گاه باترکیب ملامت با ملایمت بر اثربخشی پندهای خود می‌افزاید (موحد، 1392).  

 

دومین نکتهء مهم این است که به خاطر داشته باشیم که در چنین مطالعاتی هدف محقق مقایسه مفاهیمی مشخص در بافتهای تاریخی و جغرافیایی متفاوت است. مفاهیمی که بازتابی در آثار متفکران داشته است. به سخنی دیگر در مثال فوق کسی نمی‌خواهد به این نتیجه برسد که مثلاً دیویی متاثر از اندیشهء سعدی بوده است. بلکه بیشتر می‌خواهیم بدانیم مفاهیم تربیتی در دو اقلیم و دو عصر متفاوت در نزد متفکران حوزه تربیتی چه جایگاهی دارد. این هدف نیز خود در خدمت هدفی والاتر است. زیرا این مقایسه به ما امکان می‌دهد مفاهیم مورد بررسی را بهتر بشناسیم. در همین مثال، وقتی می‌بینیم سعدی در فرایند تعلیم و تربیت سهم بیشتری به معلم می‌دهد و دیویی بر تجربه تاکید بیشتری دارد، باید دید ریشهء این تفاوت چیست و چه نتیجه‌ای می‌توان از اختلاف این دو دیدگاه گرفت. بنابراین، در مطالعات تطبیقی هر چند معمولاً نام دو شخصیت دیده می‌شود، هدف فراتر از مقایسه آن دو نفر است. بلکه این مفاهیم مرتبط با موضوع هستند که تحلیل می‌شوند.

 

در مثالی دیگر جوکار و دیگران (1388) به مقایسه اندیشه‌های سعدی و جورج کلی (George Kelly) -  از پیشگامان روانشناسی شناختی و مبتکر سازه‌های شناخت - پرداخته‌اند. آنان ضمن تاکید بر این واقعیت که مطالعه آنان صرفاً «روانشناسی ادبیات» است و ادعایی مبنی بر پشتوانهء عینی و تجربی آن ندارند، در پایان تحقیق خود می‌نویسند: «نتیجه این گونه پژوهشهای تطبیقی، شناخت و آگاهی از لایه‌های زیرین متن، واکاوی نو از اندیشهء بزرگان و فصلی تازه در معرفی همسانی‌های اندیشگی میان اندیشمندان جهان است و نیز می‌تواند زمینهء خوبی در شناخت و آگاهی هر چه بیشتر اندیشه و فرهنگ ملت‌ها و بستری مناسب در جهت هم‌اندیشی فرهنگ‌ها و نزدیکی هر چه بیشتر مکاتب و نحله‌های فکری باشند.»

 

نمونه‌های این تاثیرها بر آراء اندیشمندان نیز بسیارند. مثلاً فیروزآبادی (1386) در مقاله‌ای نشان می‌دهد که هر چند همگان حافظ را الهام‌بخش گوته – شاعر نامدار آلمانی - می‌دانند، اما شواهدی در دست است که علاوه بر حافظ او از ترجمهء آثار سعدی - از جمله گلستان - نیز بهره برده است. در مثالی دیگر، با دامنهء جغرافیایی محدود‌تر از مثال قبلی، واثق عباسی و مشهدی (1388) در تحقیقی به جستجو ردپای اندیشه‌های سعدی در آثار قائم مقام فراهانی پرداختند. آنان در این تحقیق دریافتند قائم مقام فراهانی از مضامین بنیادی اشعار بزرگان ادب پارسی در نثر خود بسیار بهره برده و سهم کلام سعدی در این میان پررنگتر است. علاوه بر این پیروی از سبک سعدی در سلاست و روانی نثر او نیز بی تاثیر نبوده است.

 

ضمن آنکه گاه دامنهء کاربرد عنصر مقایسه در تحقیق فراتر از این است که فقط به مقایسه آراء دو اندیشمند محدود شود. زیرا این مقایسه می‌تواند وجوه و ویژگیهای بسیار متعدد و متفاوت داشته باشد. مثلاً ممکن است محققی در صدد مقایسه آراء یک محقق در دو اثر باشد. مثلاً پارسا (1390) به بررسی قرابتهای معنایی دو اثر مهم سعدی یعنی بوستان و گلستان پرداخته و به این نتیجه رسیده است که بر خلاف نظر بسیاری از پژوهشگران، سعدی در هر دو کتاب خط سیر فکری واحدی را دنبال می‌کند؛ اما بازگویی آن با واژگانی متفاوت بوده است. همین تنوع در چگونگی بیان یکی از ویژگیهای منحصر به فرد سعدی است که چنین مقایسه‌ای گواهی برای آن فراهم می‌آورد.

 

سخن پایانی اینکه حداقل بررسی اینجانب نشان می‌دهد رونق مطالعات تطبیقی در پنج حوزه ادبیات، الهیات، زبان‌شناسی، هنر و حقوق بیشتر از سایر حوزه‌هاست. گواه آن نیز وجود چند مجله تخصصی داخلی در این زمینه‌ها است. از آن جمله می‌توان به «نشريه ادبيات تطبيقي» دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد باهنر كرمان، «دو فصلنامه پژوهش هاي ادبيات تطبيقي» دانشگاه تربیت مدرس، «مجله الهيات تطبيقي» دانشگاه اصفهان و « دو فصلنامه مطالعات تطبيقي هنر» دانشگاه هنر اصفهان اشاره کرد.

 

اما نمونهء این مطالعات تطبیقی حداقل در مقالات داخلی علم اطلاعات و دانش‌شناسی به مراتب کمتر دیده می‌شود. چند نمونه‌ای از مطالعات تطبیقی در زمینهء آموزش و برنامه درسی این رشته در کشورهای مختلف منتشر شده است. اما به نظرم امکان توسعه آن به مراتب بیش از این باشد. مثلاً مقایسه شیوه‌های مدیریتی کتابخانه‌های عمومی در کشورهای مختلف نمونه‌ای از این مباحث است.  ضمن آنکه شاید توجه بیشتر به این رویکرد تحقیقی بتواند راهگشایی برای خلاقیت‌هایی ثمربخش در تحقیقات این رشته باشد. نظر شما چیست؟ لطفاً در بخش نظرخواهی بنویسید.

 

منابع:

جوکار، نجف؛ رحیمی، چنگیز؛ دیری، محمدرضا (1388) تحلیل شخصیت در آثار سعدی و تطبیق آن با روانشناسی شناختی جورج کلی، نشريه ادب و زبان فارسي، دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد باهنر كرمان، ش. 25، ص. 31-1.

فیروزآبادی، سعید (1386) سعدی و گوته: نگاهی به دیوان غربی - شرقی و تأثیر کلام سعدی بر گوته،  مطالعات ادبیات تطبیقی، ش. 1، ص. 84-77.

منصوریان، یزدان. (1390) «سهم توصیف و مقایسه در فرایند پژوهش». پایگاه تحلیلی خبری لیزنا. سخن هفته شماره 62.  26 دی 1390.

موحد، ضیاء (1392) سعدی، (ویراست جدید با پیوستی در باب مطایبات). تهران: نیلوفر.

نیک روز، یوسف و بختیاری، تهمینه (1391) مقایسهء اندیشه‌های تربیتی و آموزشی سعدی و جان دیویی، نشریه ادبیات تطبیقی، دوره 3، ش. 6، ص. 315-289.

واثق عباسی، عبدالله و مشهدی، محمد امیر (1388) بازتاب شعر سعدی در نامه‌های قائم مقام فراهانی. نشریه ادب فارسی دانشگاه تهران، ش. 1، ص. 214-193.

Campbell, D. T (1988) Qualitative knowing in action research. In: Methodology and Epistemology for Social Science: Selected Papers, E. S. Overman, ed. Chicago: University of Chicago Press, pp. 360-376.

 

منصوریان، یزدان. « دستاوردهای مطالعات تطبیقی». سخن هفته لیزنا، شماره 179. 1 اردیبهشت 1393.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است