کیفیت و کفایت شواهد پژوهشی

فصل چهارم پایان‌نامه‌اش را با ایمیل برایم فرستاده و در آن نتیجه تحلیل داده‌ها را در چند جدول سازماندهی کرده است. تحلیل دقیقی و منسجمی بوده و به نتایج خوبی رسیده است. با این حال، تردید دارد که آیا همین تعداد مصاحبه کافیست یا نه. فردای آن روز به دفترم مراجعه می‌کند. نگران است و می‌گوید اگر روز دفاع داور بپرسد چرا این تعداد مصاحبه انجام داده‌ای، چه پاسخی بدهم؟ یعنی همین ۲۵ مصاحبه واقعاً کافیست؟ چگونه باید آن را ثابت کنم؟

 

ساعتی بعد دانشجوی دیگری که دیروز فصل دوم پایان‌نامه‌اش را آورده بود، می‌پرسد به چند منبع فارسی و چند منبع لاتین باید استناد کند. با نگاهی پرسشگر منتظر پاسخ من است. خودکارش هم آماده کرده که عدد مورد نظر را بنویسد. عددی که داور را قانع کند و ابهامی باقی نگذارد. بعد می‌پرسد آیا باید عنوان منابع مورد استناد حتماً کلیدواژه‌های تحقیق مرا داشته باشند؟ آیا می‌توانم به مقاله‌های مرتبط که در رشتهء مدیریت منتشر شده هم استناد کنم؟ اگر داور بپرسد ربط مقالات مدیریت با رشته شما چیست چه پاسخی باید بدهم؟ این ارتباط منطقی را چگونه ثابت کنم؟

 

صحبت که به «ارتباط منطقی» می‌رسد، جلسهء دفاع چند هفته پیش در ذهنم تداعی می‌شود که داور محترم اصرار داشت ارتباط منطقی بین تعداد پرسشنامه و مصاحبه را در دو فاز کمی و کیفی تحقیق بداند. زیرا معتقد بود باید حتماً توجیهی آماری میان این دو وجود داشته باشد و اگر هم فرمولی برایش ارائه شود که چه بهتر! مثلاً اگر ۱۵۰ پرسشنامه پر شده، با آن فرمول ثابت کنیم که حالا باید ۲۵ مصاحبه انجام شود. در غیر این صورت اعتبار این تحقیق با تردید مواجه خواهد شد. این‌ها همه از پرسش‌های پر تکراری است که در زمینهء کیفیت و کفایت داده‌های پژوهشی مطرح می‌شود. در این نوشتهء مختصر سعی می‌کنم نظرم را در این زمینه تبیین کنم. امید آنکه برای دانشجویان مفید باشد.

 

نخست باید ببینیم منظور از «شواهد پژوهشی» (Research Evidence) چیست و این شواهد چه کاربرد و چه اهمیتی دارند. به بیانی ساده می‌توان گفت: داده‌های معتبر و مرتبط با پژوهش که محقق می‌تواند از آن‌ها برای ارزیابی، تایید یا تکذیب گزاره‌هایی مشخص بهره گیرد شواهد پژوهشی محسوب می‌شوند. بنابراین، در این مرحله محدودیتی برای نوع و ماهیت آن قائل نمی‌شویم، اما توان بالقوه برای معنابخشی، میزان اعتبار و نوعی ارتباطی که با تحقیق ما دارد، برایمان مهم است. به این ترتیب، هر آنچه از متن، تصویر، صوت، و اشیاء موجود که به نحوی مرتبط با پژوهش ماست و دسترسی به آن گامی برای نزدیک شدن به پاسخ پرسشها، شاهدی بالقوه محسوب می‌شود. اما وقتی قید «معتبر» و «مرتبط» به آن اضافه می‌شود، به این معناست که هر علامت و نشانه‌ای هم مفید نیست. ضمن آنکه پژوهشگر – با رعایت ملاحظات اخلاقی، اجتماعی و قانونی- بتواند به آن دسترسی یابد. بنابراین، ملاحظات دیگری هم در این میان وجود دارد که در بحث اخلاق پژوهش به تفصیل به آن اشاره می‌شود و فعلاً به آن نمی‌پردازم.

 

علاوه بر آن محقق باید بتواند این ارتباط را نشان دهد و به نحوی از اعتبار و درستی شواهد دفاع کند یعنی یک گام فراتر از مرحلهء قبل. زیرا در اینجا کارکرد آن هم اهمیت دارد. ممکن است من در تحقیقم به داده‌های معتبری دست یابم، اما در عمل به کارم نیاید و گره‌ای از گره‌های تحقیق باز نکند. بنابراین، نمی‌توانم به آن تکیه کنم.

 

به بیانی ساده‌تر هر فقرهء اطلاعاتی مستند و معتبر که بتواند در ارزیابی درستی یا نادرستی یک گزاره به کار آید و دلایل آن را نشان دهد، یک «شاهد» است. به این ترتیب، شواهد پژوهشی در مرتبه‌ای بالاتر از داده‌های پژوهشی قرار دارند. زیرا از یک سو ارتباط آنها با تحقیق مشخص شده و از سویی دیگر درستی و اعتبارشان مستند است. کارکرد مشخص هم دارند. در نتیجه شواهد پژوهشی می‌تواند در خدمت تحقیق قرار گیرند و از استدلال محقق دفاع کنند.

 

مثلاً تعداد کتاب‌های امانت رفته در یک ماه در یک کتابخانهء دانشگاهی فقره‌ای اطلاعاتی است که داده محسوب می‌شود. به رغم آنکه معتبر و مستند است، دانستن آن فی نفسه کاربردی ندارد. حال اگر محققی با استفاده از مقایسهء نوسان در آمار این بخش در شش ماه بتواند قدمی برای اثبات فرضیه‌ای یا پاسخ به پرسشی مشخصی بردارد، آن را به شواهدی مستند تبدیل کرده است. زیرا اکنون می‌تواند مبنایی برای قضاوت دربارهء یک گزاره باشد. بر این اساس، کارکرد شواهد پژوهشی برای ما مهم است.

 

اکنون پرسش اصلی - که محور بحث این یادداشت است - مطرح می‌شود: محقق چگونه می‌تواند از کمیت و کیفیت شواهد مورد نیاز خود اطمینان یابد. مثلاً  از کجا باید بفهمد که چند مورد مصاحبه یا پرسشنامه در تحقیق نیاز است، چند منبع فارسی و چند منبع لاتین بررسی کند تا پیشینه‌ای مدون برای تحقیق خود تدوین کند و از این دست موارد.

 

در پاسخ می‌توان گفت که هر گاه محقق بتواند با در اختیار داشتن مجموعه‌ای از شواهد به «تصمیم» برسد، تصمیمی که حاصلش پاسخی مستدل برای پرسش‌های پژوهش او فراهم آورد، به مرز کفایت و کیفیت داده‌ها رسیده است. در پژوهش کیفی به این مرحله می‌گویند «نقطهء اشباع» (Saturation Point). اجازه بدهید با یک مثال ساده موضوع را تشریح کنم. فرض کنید پزشکی می‌خواهد برای بیماری که علائم افزایش چربی خون دارد، دارو تجویز کند. بدیهی است که در چنین شرایطی پیش از تصمیم برای نوع و میزان داروی مورد نیاز، پزشک اولاٌ باید مطمئن شود که چربی خون بیمارش واقعاً بالاست و بعد میزان آن را بداند. بنابراین، پس از آنکه نشانه‌هایی از بالا بودن چربی خون در بیمار مشاهده کرد، از نزدیکترین آزمایشگاه قابل اعتمادی که می‌شناسد، می‌خواهد با یک آزمایش خون وضعیت چربی خون او را گزارش کند. سپس بر اساس نتیجهء آزمایش و سایر مشخصات بیمار تصمیم می‌گیرد از چه دارویی و با چه میزانی استفاده کند. گزارش آزمایشگاه در اینجا داده‌هایی است که پزشک با به کار بستن آن در تجویز دارو آنها را به شواهدی کارآمد تبدیل می‌کند. ضمن آنکه یک آزمایش خون و گزارش یک آزمایشگاه معتبر برای تصمیم‌گیری در این زمینه کافی است. بدیهی است که در چنین شرایطی نیازی به آزمایش‌ دیگری نیست. مثلاً گرفتن عکس از قفسهء سینهء بیمار یا سونوگرافی در این مورد ضرورتی ندارد. به سخنی دیگر، پزشک برای تصمیم خود به شواهد مستند نیازمند است. ضمن آنکه هر ابزاری که بتواند این داده را با دقتی قابل قبول در اختیار او قرار دهد برای تصمیم‌گیری در آن مورد خاص کفایت خواهد کرد.

 

حال در پژوهش نیز همین روند وجود دارد. محقق در صدد پاسخ به پرسشی مشخص است. در چنین شرایطی او باید ابتدا به سه پرسش توجه کند. نخست آنکه شواهد مرتبط کجا یافت می‌شوند. یعنی منابع موجود کدامند. دوم  آنکه او چگونه می‌تواند به آنها دسترسی یابد؟ و سرانجام چگونه می‌توان درستی و اعتبار شواهد گردآمده را سنجید.

 

در یکی از کارگاه‌های پژوهش کیفی در حالی که داشتم از مزایای مصاحبه و مشاهده در شناخت انگیزه‌ها و باورهای جامعهء مورد مطالعه صحبت می‌کردم، یکی از حاضران - با لحنی که حاکی از بی‌اعتمادی او نسبت به این ابزار بود - پرسید. چرا مصاحبه؟ چرا مشاهده؟ از کجا معلوم با مصاحبه و مشاهده بتوانیم به داده‌های مورد نیاز برسیم. اصلاً از کجا بفهمیم که مصاحبه شونده راست می‌گوید و نمی‌خواهد محقق را گمراه سازد! چه تضمینی از درستی کارکرد ابزاری مثل مصاحبه وجود دارد؟ چگونه می‌توان با چنین ابزاری تحقیق علمی انجام داد؟ بعد در حالی که تقریباً اطمینان داشت با طرح این پرسش‌ها بی‌اعتباری مصاحبه را ثابت کرده، مشتاقانه در انتظار پاسخ من بود و احتمالاً انتظار داشت نظرش را تایید کنم. من هم در پاسخ ایشان عرض کردم، تصور کنید شما محققی هستید که می‌خواهید تعریف گروهی از کارکنان یک سازمان را دربارهء مدیر موفق بسنجید، یا برداشت آنان را از مفهوم رضایت شغلی دریابید. به نظر شما بجز آنکه با آنان به گفتگو بنشینید و برای تکمیل آن - در صورت نیاز - رفتارشان را در محیط کار مشاهده کنید راه دیگری دارید؟ اگر شما بخواهید نظر و دیدگاه فردی را دربارهء مفهومی مشخص بشناسید، طبیعتاً یا باید مستقیماً با او صحبت کنید یا اگر مطلبی در آن زمینه نوشته است، بخوانید یا از قول کسانی که او را می‌شناسند و نظرش را می‌دانند، جویای دیدگاه او باشید. بعید است در این مورد آزمایش خون یا عکس از قفسه سینه خیلی بتواند کمک کند!

 

بنابراین، همواره این مسئله مورد بررسی است که ابزار مورد نیاز را تعیین می‌کند. بسته به اینکه پرسش محقق چیست و منبع در دسترس برای پاسخ به آن کدام است، روشی که بر می‌گزیند متفاوت خواهد بود. هیچ ابزاری هم فی‌نفسه برتر از ابزار دیگری نیست. بلکه این کارکرد است که جایگاه هر ابزار را مشخص می‌سازد. درست مثل این است که بگوییم آیا انبردست بهتر است یا چکش! بدیهی است که هر یک کارکرد خودش را دارد و نمی‌توان بدون در نظر گرفتن این کارکرد به رتبه‌بندی آنها پرداخت. ضمناً دقت فرمایید که در جملهء پیش قید «در دسترس بودن» اهمیت دارد. تحقیق در فضا و جایی میان کرهء ماه و مریخ که انجام نمی‌شود. تحقیق روی همین کرهء خاکی و با امکانات موجود در زمان و مکانی که محقق در آن زندگی می‌کند، انجام می‌شود. بنابراین، باید به «میسر بودن» (Feasibility) آن هم دقت کنیم.

 

بنابراین، آنچه نوع و میزان شواهد مورد نیاز برای یک تحقیق را تعیین می‌کند، ماهیت مسئلهء مورد بررسی و نوع پرسش‌هایی است که در آن تحقیق مطرح است. هر گاه داده‌های موجود به نحوی باشد که بتواند محقق را به تصمیمی مطمئن برساند، کافی خواهد بود. بنابراین، به اعتبار گوناگونی مسائل می‌توان گفت هر تحقیق یک نمونهء منحصر به فرد است و شرایط خاص خودش را دارد و نمی‌توان نسخه‌ای یکسان برای همهء تحقیقات تجویز کرد. نظر شما چیست؟

 

منصوریان، یزدان. «کیفیت و کفایت شواهد پژوهشی». سخن هفته لیزنا، شماره ۱۸۸. ۲ تیر ۱۳۹۳.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است