پیچ‌های پرخطر در مسیر پژوهش: مروری بر لغزش‌های استدلالی در تحقیق

پیچ‌های پرخطر در مسیر پژوهش: مروری بر لغزش‌های استدلالی در تحقیق

یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی

یادداشت حاضر مروری کاملاً گذرا و مقدماتی بر برخی از لغزش‌های استدلالی در فرایند پژوهش است. لغزش در استدلال مبحثی بسیار گسترده و مفصل در مبانی منطق است که معمولاً با عنوان مغالطات (Fallacies) معرفی می شود. بی‌تردید مبحث مغالطات بسیار وسیعتر از آن است که یادداشت حاضر حتی توان اشاره‌ای به کلیات آن را داشته باشد. اما هدف از آن برجسته ساختن اهمیت این موضوع در روش‌شناسی پژوهش است که متاسفانه جای خالی آن در اغلب کتابهای روش تحقیق دیده می‌شود. بنابراین، یادداشت حاضر فقط در صدد طرح این موضوع در بستر فرایند پژوهش و دعوت خوانندگان به مطالعه بیشتر در این زمینه است و نه چیزی بیش از آن.

خوشبختانه آثار متعددی در زمینه معرفی و دسته‌بندی انواع مغالطه‌های استدلالی منتشر شده است که به گزیده‌ای از آنها در فهرست منابع این یادداشت استناد شده و علاقه‌مندان می‌توانند به این آثار مراجعه کنند. البته از آنجا که اکثر این آثار با زبانی تخصصی و فنی به این موضوع پرداخته‌اند، یادداشت حاضر ضمن معرفی این موضوع، تلاشی برای ساده‌نویسی بخشی از این مباحث نیز محسوب می‌شود، به نحوی که برای دانشجویانی که در ابتدای مسیر پژوهش هستند مفید باشد. ضمن آنکه آثار موجود در این زمینه معمولاً بسیار مفصلند و با جزئیات کامل به این موضوع می‌پردازند که ممکن است مطالعه آن‌ها در این روزگار پرشتاب چندان آسان نباشد. بر این اساس، یادداشت حاضر فقط به گزیده‌ای از مغالطه‌‌ها اشاره می‌کنند و علاقه‌مندان می‌توانند به منابع پایانی مراجعه کنند.

ابتدا باید به تعریف مغالطه (Fallacy) یا خطا در استدلال اشاره کنم. تعاریف موجود در این زمینه نشان می‌دهد هرگاه استدلالی غلط به هر دلیل اعم از دلایل آگاهانه یا ناآگاهانه درست معرفی یا تصور شود، خطایی در استدلال رخ داده که آن را مغالطه می‌نامیم. مثلاً اگر بگوییم ورود بدون اجازه و بدون دعوت صاحب‌خانه به منزل دیگران عملی غیرقانونی است، و چون ماموران آتش‌نشانی بدون اجازه وارد منزل مردم می‌شوند پس آنان افراد قانون‌شکنی هستند، دچار مغالطه شدیم. زیرا بدیهی است که هدف آنان از ورود به خانه‌ای که در حال سوختن است نجات مصدومان و پیشگیری از گسترش آتش است و نمی‌توان آن را به دعوت رسمی صاحبخانه موکول کرد! یا اگر بر این اساس که کشیدن تیغ بر بدن دیگران جرمی آشکار است و چون جراحان بدن بیماران را با تیغ جراحی می‌برند، پس آنان مجرمند نیز مغالطه‌ای دیگر است. زیرا آنچه در جراحی رخ می‌دهد هر چند با بریدن و خونریزی همراه است، اما هدفی جز نجات جان بیمار ندارد. بنابراین فقط با استناد به گزارهء درست نخست نمی‌توان عمل جراحان را مجرمانه تلقی کرد. در مثالی دیگر اگر بگوییم اکنون باران می‌بارد، پس آسمان ابری است و هرگاه باران نبارد آسمان ابری نخواهد بود، نیز دچار مغالطه شده‌ایم. زیرا ممکن است آسمان ابری باشد اما بارانی نبارد.

خندان (170 :1382) مغالطه را قیاس به ظاهر معتبری می‌داند که به منظور حق نشان دادن یک مدعای باطل، یا باطل نشان دادن عقیده‌ای حق تشکیل می‌شود. در تعریفی مشابه اسلامی (1390) می‌نویسد: «مغالطعه که از واژه فریفتن آمده عبارت است از نقض یک یا چند ویژگی از پنج ویژگی یک استدلال خوب و معتبر». او با استناد به دامر (2009)  این پنج ویژگی ضروری را به ترتیب ساختار صوری درست، مقدمات مرتبط با نتایج، مقدماتی که مقبول شخص خردمند باشد، مقدماتی که در مجموع برای استنتاج کافی باشند و در نهایت مقدماتی که انتقادهای حریف را ابطال کند. نبویان (1385) در این زمینه می‌نویسد: «مغالطه در لغت به معنای سوق دادن دیگری به اشتباه و نیز اشتباه خود فرد است. اما در اصطلاح منطق مغالطه نوعی قیاس است که مواد آن شبیه مواد برهان یا مواد جدل و صورت آن شبیه صورت قیاس منتج بوده و برای اثبات ادعایی و ابطال ادعای دیگر اقامه می‌شود.» او با بررسی پیشینه این موضوع 36 نوع مغالطه لفظی، 219 نوع مغالطه معنوی، 40 نوع مغالطه عرضی و 15 نوع مغالطه در مقام تصور را شناسایی کرده که مجموع آن به 310 نوع می‌رسد.

شعبانی‌ ورکی و دیگران (53 :1390) پس از مرور مفهوم مغالطه در آثار مرتبط در این زمینه نتیجه می‌گیرند که: «به رغم اختلاف نظر درباره مفهوم مغالطه، در معنایی عام، نویسندگان مغالطه را متوجه خطا در سبک استدلال می‌دانند. به عبارت دیگر، بررسی نظر متفکران مختلف در خصوص مغالطه نشان می‌دهد که تقریباً همه آنها در باب مغالطه به مفهوم خطا در سبک استدلال اتفاق نظر دارند.»

همان‌طور که می‌بینید تعداد و تنوع این خطاهای استدلالی بسیار زیاد است در نتیجه اغلب دانشجویان فرصت و فراغتی برای آشنایی با تمام این انواع ندارند. بر این اساس یادداشت حاضر تلاش می‌کند گزیده‌ای از این خطاها را که ممکن است در فرایند پژوهش رخ دهد به اختصار معرفی کند.

1.      تعمیم ناروا و شتابزده: تعمیم شتابزده (Hasty Generalization) یکی از انواع رایج مغالطه‌ها در پژوهش است، به این معنا که محقق بدون وجود شواهد کافی به سرعت نتیجه‌گیری می‌کند و نتیجهء حاصل از این ارزیابی شتابزده را به راحتی تعمیم می‌بخشد، بدون آنکه به ملاحظاتی که در این زمینه وجود دارد توجه کند. شاید یکی از دلایل بروز این خطا در پژوهش تاکیدی است که معمولاً در آموزش روش تحقیق به اهمیت تعمیم‌پذیری نتایج داده شده است. گویی فقط تحقیقی معتبر است که نتایج آن تعمیم‌پذیر باشد. در حالی که اینچنین نیست. درستی و روایی یک تحقیق بحثی متفاوت و مجزا با توان تعمیم آن است. قبلاً در یادداشتی با عنوان «تمایل به تعمیم در تحقیق» نوشته‌ام: «محقق باید تصویری درست و دقیق از پدیده مورد مطالعه ترسیم کند و درستی و اعتبار این تصویر بیش از تعمیم‌پذیری آن اهمیت دارد. در نتیجه دغدغه اصلی محقق همواره شناخت واقعیت‌هاست نه الزماً تعمیم آنچه به عنوان نتیجه به دست می‌آید. بنابراین، اگر تحقیقی به درستی و با دقت انجام شود، حتی اگر به نتیجه‌ای برسد که تعمیم‌پذیر نباشد، همچنان ارزشمند خواهد بود.» بنابراین، نباید محقق نگران باشد که اگر در تحقیقی به نتایجی رسید که امکان تعمیم آن وجود ندارد به هر شکل در صدد تعمیم‌پذیری برآید. تعمیم تابع شرایط و ملاحظاتی است که باید به آنها توجه کرد. علاوه بر این خطای همسان‌پنداری نیز در همین دسته قرار می‌گیرد. مثلاً محقق به محض مشاهده کمترین شباهت میان دو پدیده یا رخداد آنان را یکسان تلقی می‌کند. در مجموع تعمیم ناروا و شتابزده ناشی از استقراء ناقص است. مثلاً من نمی‌توانم ادعا کنم همه انسانها در یک دست خود پنج انگشت دارند؛ زیرا همه کسانی که تا کنون دیده‌ام پنج انگشتی بوده‌اند. زیرا برخی از افراد یا شش انگشتی هستند یا در اثر بیماری مادرزاد یا حادثه‌ای ممکن است انگشت یا انگشتان خود را از دست داده باشند.

2.      تمثیل و تشبیه ناروا: مقایسه عنصری بنیادی در تحقیق است که قبلاً در نوشتاری مستقل با عنوان «سهم توصیف و مقایسه در فرایند پژوهش» به آن پرداخته‌ام. بی‌تردید اگر این مقایسه منطقی و معقول باشد بر غنای تحقیق خواهد افزود و زمینه‌ای مناسب برای تحلیل و استدلال فراهم خواهد آورد. اما اگر این مقایسه میان دو پدیدهء ناهمگون باشد نمی‌تواند به استدلالی منطقی منجر شود. مثلاً نمی‌توان در مقایسه شبکه آبرسانی شهری با شبکه برق ادعا کرد همانطور که در تابستان فشار آب طبقات فوقانی ساختمان افت می‌کند، ولتاژ برق این طبقات نیز افت خواهد کرد. زیرا هرچند شبکه آبرسانی و برق‌رسانی هر دو شبکه هستند و از بسیاری جهات به همین شبیه‌اند، اما جنس این دو متفاوت است و نمی‌توان جریان آب و برق را در این دو یکسان تلقی کرد (نبویان، 1385). اسکات (1383) در نگاهی کلی‌تر این نوع مغالطه را در مقوله‌ای کلان با عنوان «مغالطه تجانس» (Homogeneity Fallecy) می‌نامد.

3.      سوگیری و پیش‌فرض‌های نادرست: یکی از آفت‌ها و آسیب‌ها جدی در تحقیق ریشه در پیش‌فرض‌های نادرستی است که محقق را از شناخت واقعیت‌ها باز می‌دارد. محقق باید بتواند در تحقیق خود با «عدم قطعیت» مدارا کند و از قضاوت‌های شتابزده بپرهیزد. تردید در تحقیق بسیار زاینده و سازنده است. زیرا این تردید است که پرسش را در ذهن ایجاد می‌کند و او را به حرکت برای نزدیک شدن به حقیقت ترغیب و تشویق می‌کند. این تردید در مسیر پژوهش همراه محقق است که در یادداشتی با عنوان «سایه تردید در سراسر تحقیق» جزئیات بیشتری در این زمینه ارائه شده است.

4.      مغالطه معرفتی: هرگاه محقق نتواند میان لایه هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی تحقیق تمایزی قائل شود دچار لغزشی در استدلال می شود که اسکات آن را «مغالطه معرفتی» (Epistemic Fallecy) می‌خواند (اسکات، 1383). در چنین شرایطی محقق ماهیت یک پدیده یا رخداد را با شناخت خود از آن برابر می‌داند. در واقع میان آنچه که وجود دارد و آنچه او از آن پدیده یا رخداد می‌داند - یا با تمام توان می‌تواند بداند - تمایزی قائل نیست. یکی از دلایل چنین لغزشی در استدلال اعتماد بیش از اندازه - و به نوعی ساده‌انگارانه - به ابزاری است که برای شناخت در اختیار داریم. این در حالی است که در بسیاری از موارد ابزار ما در تحقیق برای شناخت ماهیت واقعی پدیده‌ها و رخدادها بسیار ناکارآمد و گاه ناتوان است. مثلاً محققی که پرسشنامه‌ای استاندارد را تنها ابزار شناخت پدیده مورد مطالعه می‌داند و با اطمینانی کامل به نتایج مبتنی بر آن تکیه می‌کند، باید به خاطر داشته باشد که به رغم همه سودمندی چنین ابزاری، آنچه برای او حاصل می‌شود، تنها بخشی از واقعیت است. رهادوست (1386) با اشاره به یکی از اشتباهات رایج پوزیتویست‌ها (اثباتگراها) می‌نویسد که آنان تحقیق را بجای اینکه از لایه هستی‌شناسی آغاز کنند، از لایه معرفت‌شناسی شروع می‌کنند. در نتیجه به نظر می‌رسد همین مبداء نه چندان مطمئن آنان را با برخی از خطاهایی استدلالی مواجه خواهد ساخت که یکی از آنها همین مغالطه معرفتی است. طرح پرسش‌هایی که به چیستی و چگونگی رخدادها و پدیده‌ها می‌پردازند راهکار موثری برای پرهیز از این گرفتاری است که جزئیات بیشتر در این زمینه در یادداشتی با عنوان «پرسش‌های پرمایه و پژوهش‌های پربار» آمده است.

5.      مغالطه علّی: وجود ارتباط یا همبستگی میان دو رخداد الزاماً به معنای رابطه علّی و معلولی میان آنها نیست. به این معنا که توالی یا همزمانی دو رخداد یا مشاهده هر ارتباط و همبستگی دیگری بین آنها شرط کافی برای اثبات رابطه علّی و معلولی نخواهد بود. مثلاً اگر مهاجرت به شهری افزایش یابد و پس از آن خدمات شهری در آن دچار نقصان شود، نمی‌توان صرفاً به دلیل توالی این دو رخداد یکی را علت دیگری بدانیم. شاید عواملی مستقل از افزایش مهاجرت در این زمینه نقش داشته‌اند که در این استدلال نباید فراموش شوند. همزمانی دو رخداد نیز الزاماً به معنای رابطه علّی و معلولی نیست. مثلاً افزایش بیکاری ممکن است با کاهش تقاضا برای خرید کالایی خاص همراه باشد، اما این بیکاری نیست که منجر به کاهش تقاضا در بازار شده و ممکن است هر دو رخداد معلول علت دیگری در نظام اقتصادی جامعه نطیر کاهش درآمد یا افزایش مالیات باشند. گاهی نیز خطایی به نام جهت‌گیری اشتباه (Wrong Direction) رخ می‌دهد که در آن جای علت و معلول عوض می‌شود. مثلاً سیگار کشیدن یکی از علت‌های اصلی در بروز سرطان ریه است. در نتیجه با افزایش مصرف سیگار میزان ابتلا به این بیماری افزایش خواهد یافت. اما نمی‌توان گفت که با افزایش سرطان مصرف سیگار نیز بیشتر خواهد شد. گاهی نیز علت بروز یک رخداد نه ناشی از یک علت، بلکه برآیند تاثیر علل مختلف است که به سادگی نمی‌توان یکی از آن‌ها را علت اصلی معرفی کرد. چنین شرایطی که به آن «علل پیچیده» (Complex Cause) می‌گویند، محقق نمی‌تواند استدلال خود را فقط به یک علت مشخص محدود کند. مثلاً بدیهی است که  افزایش آمار تلفات در جاده‌ها معلول عوامل متعددی نظیر بی‌دقتی رانندگان و نادیده گرفتن قوانین، نقص فنی خودروها، لغزندگی جاده‌ها و عوامل دیگر است که تعیین سهم هر یک کار آسانی نیست. از آن مهمتر فقط یک عامل در این زمینه دخالت ندارد، بلکه مجموعه‌ای از عوامل است. گاهی نیز علتی که برای بروز یک رخداد معرفی می‌شود درست است، اما سهم آن در مقایسه با علل دیگر بسیار ناچیز است که به آن علت درست اما کم‌اهمیت (Genuine but Insignificant Cause ) گفته می شود. مثلاً هرچند سیگار کشیدن باعث آلودگی هوا می‌شود، اما نمی‌توان علت آلودگی هوای شهری مثل تهران را به سیگاری‌ها نسبت دارد. زیرا سهم آنان در تولید آلاینده‌های هوا در این شهر بسیار کمتر از خودروها و سیستم‌های گرمایشی منازل و کارخانه‌هاست.

6.      مغالطه آینده‌نگری: هرگاه محقق بخواهد بدون استدلال منطقی و در غیاب شواهد کافی آنچه در گذشته رخ داده است را مبنایی برای پیش‌بینی آینده قرار دهند ممکن است دچار لغزشی در استدلال شوند که اسکات (1383) آن را مغالطه آینده‌نگری (Prospective Fallacy) می‌نامد.

7.      ادعای بدون استدلال: تفکر منطقی مبنایی اساسی و بنیادین در فرایند پژوهش است و پژوهشگر باید خود را به آن ملتزم و متعهد بداند. بنابراین، نمی‌توان در ارائه یافته‌ها و نتایج پژوهش به ادعاهایی متکی بود که ریشه در استدلالی استوار ندارند. کلی‌گویی، تکرار کلیشه‌ها و همان‌گویی (Tautology) نمونه‌هایی از این دسته است. خندان (196-213 :1382) به تفصیل به معرفی انواع این مغالطات پرداخته است که از آن جمله می‌توان به مغالطه بستن راه استدلال، توسل به جهل، توسل به احساسات، استناد به مرجع کاذب، طلب برهان از مخالفان، فضل فروشی، کمیت‌گرایی، آرزو اندیشی، عوام‌فریبی و موارد دیگر اشاره کرد. نبویان (1385) این دسته از مغالطات را زیر مجموعه «مغالطات عرضی» معرفی کرده و 36 نوع آن را معرفی کرده که از آن جمله می‌توان موارد زیر را برشمرد: ادعای بداهت استدلال، ادعای مشهور بودن مدعا، بحث انحرافی، تظاهر به حقیقت‌طلبی، تغییر مقدمات بحث، جلب عواطف مخاطب، شک‌زدایی، توسل به آراء بزرگان، تطویل کلام، خشونت در بحث، عیبجویی، توهین و تکذیب و موارد مشابه.

8.      ابهام و ایهام عمدی در زبان: یکی از لغزش های استدلالی پنهان‌کاری در پناه زبان است. به این معنا که بجای شفافیت در گفتار و نوشتار با کمک واژگان فنی، مهجور یا ناآشنا قصد ایجاد ابهام برای کسی داشته باشیم. شاید به همین دلیل است که امروزه ساده‌نویسی در نگارش علمی یک اصل پذیرفته شده است و از امتیازهای آثار علمی محسوب می شود. مغالطه تعریف دوری (Circular Definition) نمونه‌ای از این دسته است. خندان (179 :1382) در تعریف آن می‌نویسد: تعریف دوری نوعی بیان مبهم است که در آن مخاطب در تعریف امر مبهمی به امر مبهم دیگری ارجاع داده شود، در حالیکه برای فهم امر دوم نیازمند شناخت امر اول است. مثلاً این جمله که «جوهر یعنی آنچه عرض نیست و عرض یعنی آنچه جوهر نیست» نمونه‌ای در این گروه است.

9.      نادیده گرفتن بخشی از واقعیت: گاهی ممکن است برای اثبات ادعایی ناروا بخشی از شواهد نادیده گرفته شود و دلایل موجهی برای این نادیده گرفتن مطرح گردد. مثلاً تاکید بیش از حد بر اهمیت اکثریت یا  استدلال بر اساس نمونه‌های معرف از یک جامعه و کنار گذاشتن اقلیت‌ها یا درصدهای کم.

10.مغالطه بزرگ‌نمایی و کوچک‌نمایی: گاهی بخشی از واقعیت بیش از اندازه بزرگ جلوه داده می‌شود و بخشی دیگر تعمداً کوچک و کم اهمیت معرفی می شود تا استدلالی درست به نظر برسد. مثلاً ممکن است در گزارش تحقیقی که مربوط به رضایت کاربران یک کتابخانه است دیدگاه‌ها و نظرات گروهی خاصی از کاربران در گزارش تحقیق بسیار پررنگ و همراه با جزئیات مطرح شود و در مقابل نظرات گروهی دیگر کاملاً گذرا و در حاشیه بماند. به این ترتیب، نویسندهء گزارش بنا به دلایلی بخشی از واقعیت را بزرگتر از آنچه هست جلوه داده و بخشی دیگر را به حاشیه رانده است.

همانطور که در مقدمه گفته شد تعداد و تنوع این مغالطات بیش از آن است که حتی اشاره‌ای گذرا به آنها در این مختصر بگنجد. اما توصیه می‌کنم علاقه‌مندان به این بحث با مراجعه به منابع معرفی شده جزئیات بیشتر درباره انواع مغالطات را مطالعه کنند. مواردی نظیر: مغالطه ابهام ساختاری، مغالطه اشتراک لفظ، مغالطه تعریف دوری، مغالطه علت جعلی، مغالطه تحریف، مغالطه تفسیر نادرست، مغالطه نقل قول ناقص، ترکیب مفصل و تفصیل مرکب، و مغالطه‌های آماری.

در مجموع به قول جان استوارت میل: «خطر بزرگ در فلسفه این نیست که غلط را به جای درست (حقیقت) بگیریم، بلکه بیشتر این است که بخشی از حقیقت را با کل حقیقت به اشتباه بگیریم.» بنابراین، باید به خاطر داشته باشیم که در فرایند پژوهش هدف اصلی بیش از هرچیز شناخت واقعیت‌ها و نزدیک شدن به حقایق است. نقش استدلال منطقی در این میان بسیار حیاتی است و غفلت از اصول استدلال می‌تواند به سادگی ما را از شناخت واقعی محروم سازد. امیدوارم این یادداشت مختصر فقط در حد طرح موضوع ذهن کنجکاو دانشجویان را برای مطالعه بیشتر در این زمینه ترغیب کند.

شما هم اگر مایلید نمونه‌های دیگری از مغالطه‌ها و لغزش‌های استدلالی را معرفی کنید، برای این منظور بخش نظرخواهی سایت در اختیار شماست. امیدورام با نظرات ارزشمند شما این یادداشت مقدماتی تکمیل شود و زمینهء بحث و تبادل نظر در این حوزه فراهم آید. ضمناً دانشجویان علاقه‌مند می‌توانند شبیه آنچه شعبانی ورکی و دیگران (1390) در رشته علوم تربیتی انجام داده‌اند؛ پژوهش مشابهی با همین روش در رشتهء علم اطلاعات و دانش‌شناسی انجام دهند. اطمینان دارم نتایج چنین مطالعه‌ای بسیار روشنگر و سودمند خواهد بود.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

ارسطوپور، شعله (1388) واکاوی برخی چالش‌های استدلالی در پژوهش: آنچه دانشجویان علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی نیز باید بدانند. مجموعه مقالات همایش پژوهش در کتابداری و اطلاع‌رسانی، ص. 89-105.

اژه‌ای، محمدعلی (1377) مبانی منطق. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت).

اسکات، دیوید (1383) رئالیسم و پژوهش تربیتی. ترجمه بختیار شعبانی ورکی و شجاع رضوی. تهران: دبیزش.

اسلامی، سید حسن (1390) سیری در راهنمای عملی استدلال بی‌مغالطه. کتاب ماه کلیات. دوره 14، ش. 13، ص. 56-61.

خندان، علی اصغر (1379) مغالطات. قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

خندان، علی اصغر (1382) منطق کاربردی. تهران؛ قم: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) و موسسه فرهنگی طه. چاپ دوم.

رهادوست، فاطمه (1386) فلسفه کتابداری و اطلاع‌رسانی. تهران: نشر کتابدار.

شعبانی‌ورکی، بختیار؛ باغگلی، حسین؛ حسین‌قلی‌زاده، رضوان؛ عالی، مرضیه؛ خالق‌خواه، علی (1390) طبقه‌بندی مغالطه‌های اسکات و پژوهش‌های تربیتی در ایران: ارزیابی روش‌شناختی پژوهش‌های منتشر شده در نشریات معتبر علوم تربیتی و روان‌شناسی ایران. پژوهش‌نامه مبانی تعلیم و تربیت، دوره 1، ش 1، ص. 49-74.

 

نبویان، سید محمود (1385) مغالطات. فصلنامه معرفت فلسفي ، دوره 3، ش 3، ص. 109-157.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است