از شگردهای حافظ در معنابخشی به رخدادهای زندگی
از شگردهای حافظ در معنابخشی به رخدادهای زندگی
یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی
پیشدرآمد
زندگی هر یک از ما برآیند و محصول مجموعهای از رخدادهاست که طی روزها، ماهها و سالها اتفاق میافتند. بعضی از رخدادها در اختیارمان هستند و بقیه در جایی خارج از دایره مقدورات ما قرار دارند، که اصطلاحاً به آنها «تقدیر» یا «سرنوشت» میگوییم. ما برای رخدادهای نوع نخست تصمیم میگیریم و در مقابل نوع دوم چارهای جز پذیرش نداریم. مثلاً تصمیم میگیریم چه رشتهای در دانشگاه بخوانیم یا وارد چه شغل و حرفهای شویم. هر چند ممکن است برخی از همین تصمیمها را نیز کاملاً آزادانه انتخاب نکنیم، اما - در مقایسه با بسیاری دیگر از وجوه زندگی - درجهای از اختیار در این زمینهها داریم.
اما در انتخاب زمان و مکان تولدمان نقشی نداشتهایم. رنگ پوست و چهرهای هم که داریم خودمان انتخاب نکردهایم. بهره هوشی و توان جسمی ما نیز بیشتر ارثی است تا اکتسابی. بنابراین، اینها همه بخشی از سرنوشت هستند. زلزله، سیل، آتشفشان، و جنگها که هر یک به نحوی بر زندگی ما اثر میگذارند نیز خارج از اختیار ما هستند و در مقولهء تقدیر میگنجند. اما نوع مواجهه ما با تقدیر تا حدود زیادی در اختیار ماست. در طول تاریخ میان متفکران و فیلسوفان بر سر سهم «جبر» و «اختیار» اختلاف نظر بوده و این دعوا همچنان ادامه دارد، که بهتر است فعلاً وارد این معرکه نشویم. زیرا به نتیجه نخواهیم رسید. فقط برای ادامه بحث به یک نکته اشاره میکنم: مرز میان این دو گروه از رخدادها، وجود مولفهای به نام «تصمیمگیری» است. ما برای برخی از وجوه زندگی تصمیم میگیریم و در برابر پیامدهای آن مسئولیم. اما ناچاریم با مسائلی که خارج از دایره مقدورات ما هستند، مواجه شویم. حال سهم هر یک چقدر است، موضوعی دیگر است.
با این حال، جالب است که در هر دو شکل، همواره درجهای از آزادی و اختیار داریم. اختیاری که هیچکس نمیتواند آن را از ما سلب کند و آن آزادی «چگونگی واکنش» به مسائل است. این ما هستیم که در واکنش به یک اتفاق خوشحال، اندوهگین یا خشمگین میشویم. این ما هستیم که تصمیم میگیریم آن را به عنوان واقعیت بپذیریم یا وجودش را انکار کنیم. آن را بخشی از سرنوشت بدانیم یا خودمان را سرزنش کنیم. در جستجوی راهی تازه باشیم یا گوشهگیر و منزوی شویم. بنابراین، ما در هر شرایطی میتوانیم نوع واکنش به وقایع را برگزینیم. چون این واکنش بیشتر ذهنی و درونی است، در اختیار ماست و کسی نمیتواند آن را از ما بگیرد. گویی در بدترین شرایط نیز قدح کوچکی از شراب آزادی در ذهن باقی میماند که اگر هنر بهرهگیری از آن را داشته باشیم میتوانیم آزاد و رها باشیم و به سادگی تسلیم سرنوشت نشویم.
چگونگی انتخاب این واکنش نیز در مقولهای جامعتر و با عنوان «معنیبخشی»[1] قرار میگیرد. ما به رخدادها برچسبهای مفهومی میزنیم. به این ترتیب به آنها معنا میبخشیم. معنا جایی خارج از ذهن ما وجود ندارد. این ما هستیم که آن را میسازیم. ما پیوسته و بیوقفه، هر روز و هر لحظه در کار ساختن معنا هستیم. ما در سایه فرهنگ و اجتماعی که در آن زندگی میکنیم میان موجودیتهای مختلف پیوندهایی ذهنی برقرار میکنیم و معانی را میسازیم. این پیوندها نیز در بطن فرهنگها متولد میشوند، رشد میکنند و تثبیت میشوند. بنابراین، ماهیتی فرهنگی و اجتماعی دارند و در قالب فرهنگهای مختلف به شیوههای گوناگون تعبیر میشوند. هر چند بسیاری از معانی دامنهای جهانشمول دارند و در فرهنگهای متفاوت از ماهیتی تقریباً یکسان برخوردارند. مثلاً لبخند نشانهای از شادی و رضایت است و دامنه جهانی دارد. هر چند گاه در پس یک لبخند ممکن است تحقیر، تمسخر، یا حتی خشم نهفته باشد. اما در شرایط عادی، خنده بیش از هر مفهوم دیگر با شادی و رضایت پیوند دارد. پیوندی که میان این دو برقرار میشود، به خنده معنایی میبخشد که آن را به عنوان یک نشانه برای آدمها قابل فهم میکند. این فرایند معنابخشی نام دارد[2].
معنابخشی مراتب و سطوح مختلفی دارد. زیرا همواره با سطحی از تحلیل و تفسیر همراه است و در درون خود درجهای از پیچیدگی دارد. هر چند حین فرایند معنیبخشی به پیچیدگی آن بیاعتنا هستیم و چه بسا از لایههای زیرین و پنهان آن بیاطلاع باشیم. مثلاً انسانی که دچار حسادت میشود چه بسا خود نداند رنجی که از حسادت میکشد، ناشی از یک معنابخشی غلط و نامفید است. غلط به این معنا که با واقعیت بیرون از ذهن او چندان همخوانی ندارد. مفید هم نیست چون بیهوده بار رنج خود و دیگران را سنگین میکند. حتی گاهی خطرآفرین هم میشود و زندگی را تباه میکند. در نتیجه آدمی که گرفتار چنگال حسادت است، بجای آنکه از داشتههای خود لذت ببرد از داشتههای دیگران رنج میکشد. در حالی که اگر بتواند فرایند معنی بخشی را به جهتی دیگر سوق دهد به سادگی از درد حسادت رها میشود.
در این مقدمه نه میخواهم بیش از این وارد بحث مفصل و تقریباً بیپایان «جبر و اختیار» شوم، و نه مجالی بیش از این برای پرداختن به مفهوم «معنابخشی» دارم. فقط با این مقدمه میخواستم به این موضوع اشاره کنم که در فرهنگها و ایدئولوژیهای مختلف شیوههای متفاوتی برای معنابخشی به رخدادهای زندگی وجود دارد. پذیرش هر یک نیز دستاوردها و پیامدهای خود را به همراه میآورد. یک شیوه معنابخشی سعادت و نیکبختی به ارمغان میآورد و شیوهای دیگر دستاوردی جز فلاکت و درماندگی ندارد.
بازتاب معنابخشی در دنیای ادبیات خود مقولهای مفصل است. ساختار و محتوای اثر هر شاعر یا نویسنده متاثر از چگونگی معنابخشی او به رخدادهای زندگی است. در این میان حضرت حافظ که - به گواه حافظپژوهان - بیش از سایر شاعران این سرزمین کهن از گنجینهء خرد و معرفت پیشینیان خود بهره برده و بیش از همه بر شاعران پارسیگوی بعد از خود اثر گذاشته است، شیوهای خاص برای معنابخشی به رخدادهای زندگی دارد که در سراسر دیوان ارجمندش متبلور است؛ و در اینجا به مواردی از آنها اشاره میکنم.
معنابخشی به سبک حافظ
معنایی که حافظ به رخدادهای زندگی میبخشد، در یک کلام «رندانه» است. یعنی همزمان عارفانه، عاشقانه و عاقلانه است. او چنان هنرمندانه این ویژگیهای متفاوت را با هم ترکیب میکند که مخاطب خود را ابتدا غرق شگفتی میسازد و سپس آرامش خاطری ماندگار به او میبخشد. به نحوی که میتواند از بسیاری ناهمواریهای مسیر زندگی با آسودگی بیشتری بگذرد. آنهایی که با دیوان حافظ آشنایند بهتر از من میدانند که آن عارف روشنضمیر چه مهارتی در تسلیبخشی به مخاطبان دارد. بیآنکه آنان را به انفعال و گوشهگیری دعوت کند. او با تنوع و تعدد مفاهیم و مضامینی که در اشعار خود به کار برده، به این دستاورد بزرگ رسیده است. این تنوع به گونهای است که دیوان حافظ را که ورق میزنیم به هیچ وجه نشانهای از تکرار و ملال در آن نمی بینیم. بلکه سرشار از تازگی، شور زیستن و امید به آینده است، حتی در شرایط دشوار و راههای ناهموار: گرچه راهی است پر از بیم ز ما تا بر دوست / رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی. یا در غزلی دیگر که میگوید: گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید / هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور.
از سوی دیگر به دلیل استقلال غزلها از یکدیگر و حتی استقلال بیتها و گاه مصرعها، این دیوان گرانقدر همچون گنجینهای از جملههای قصار الهام بخش است که در عین ایجاز به خواننده درسهایی ماندگار میدهد. استاد بهاالدین خرمشاهی در فصل چهارم کتاب «حافظ» به «اندیشههای ظریف» و «ظرافت اندیشه» در شعر حافظ اشاره میکند و مینویسد: «عظمت هنری حافظ این است که در عین سخنوری و سختکوشی و رعایت لفظ، جانب معنی را فرو نگذاشته، بلکه مقدم داشته است. همین است که از خلال شعر زلالش، فرزانگیهای او میدرخشد و به ما حکمت و عبرت میآموزد». (خرمشاهی، 106 :1373). ایشان در همین اثر با استناد به کتاب «جمع پریشان: طبقهبندی موضوعی اشعار حافظ» یکصد مقولهء اصلی شعر حافظ را بازنویسی میکند و من در اینجا فقط تعدادی را که در فرایند معنیبخشی سهمی اساسیتر دارند انتخاب کردهام و علاقهمندان میتوانند به این آثار مراجعه کنند: آخرتاندیشی، آشتیجویی، اخلاقیات پارسایانه و رندانه (شامل حسن خلق، حقشناسی، امیدواری، شکیبایی و ...)، میانهروی، ترک تعلق، ترک شکایت، توکل، بیاعتباری جهان، حقشناسی، خاموشی، خرسندی، خلوتنشینی، خوشباشی، رازپوشی، رضا، رندی، رستگاری و ریاستیزی.
یافتن شواهد و مصادیق این مفاهیم معنابخش در دیوان حافظ دشوار نیست. به عنوان نمونه در توصیه به صبر و شکیبایی میخوانیم: صبر کن حافظ به سختی روز و شب / عاقبت روزی بیابی کام را. یا در جایی دیگر: هاتف آن روز به من مژدهء این دولت داد / که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند. ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت / با درد صبر کن که دوا میفرستمت. در توصیه به آشتیجویی میسراید: آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا. یا در جایی دیگر برای پرهیز از تعصب توصیه میکند: خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد / بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش.
بخش دیگری از مکانیسم معنیبخشی حافظ متکی بر وجه خیامی اندیشه اوست. او همچون خیام مخاطب خود را به غنیمیت شمردن وقت و بهره بردن از فرصت عمر فرا میخواند: ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی / مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد. یا در بیتی دیگر: پنج روزی که در این مرحله مهلت داری / خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست. در مثالی دیگر: هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار / کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؛ پیوند عمر بسته به موییست هوش دار / غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؛ شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما / بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد.
تقدیر در مکانیسم معنیبخشی حافظ هیولایی هولناک نیست که آدمی را در چنگال خود گرفتار کند، بلکه تجلی وجود مجموعهای منظم از اجزایی در هم تنیده و به هم پیوسته است که چرخش آن در اختیار یگانه خدای قادر و متعال است. خدایی که آدمی را همیشه در پناه خود دارد و جز خیر برایش نمیخواهد، بنابراین چه جای بیم است: در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست / در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. یا آنجا که میگوید: تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دارد / که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند؛ حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب / جمله میداند خدای حال گردان غم مخور. در نتیجه حافظ بیش از آنکه مخاطب خود را از سرنوشت بترساند، با توصیه به توکل و یادآوری لطف بیپایان حضرت دوست، از رنج او میکاهد و به قبلش نور امید میتاباند و به او تاب و توانی تازه میبخشد که با قلبی مطمئن گام بردارد. با این حال، بر اهمیت تلاش بیشتر برای ساختن زندگی تاکید میکند، حتی در جایی که تلاش ما ممکن است تغییر چندانی در شرایط ایجاد نکند: گر چه وصالش نه به کوشش دهند / آنقدر ایدل که توانی بکوش! یا در بیتی دیگر که پافشاری برای رسیدن به هدف را تا آخرین دم زندگی توصیه میکند: دست از طلب ندارم، تا کام من برآید / یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید؛ بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر / کز آتش درونم، دود از کفن برآید.
محورهای معنابخشی در دیوان حافظ بسیارند که پرداختن به آنها در این یادداشت کوتاه مسیر نیست. اما دو وجه دیگر که در کتاب او بسیار برجسته است و حیف است به آن اشاره نشود عبارتند از: مبارزهء حافظ با تعصب و جزماندیشی و مخالفت آشکار و صریح او با ریاکاری که معمولاً در قالب طنزی ملایم ولی موثر مطرح میشود و با نیش و کنایه همراه است: واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند! یا آنجا که میگوید: می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند! گاهی هم انتقادش با سرزنش همراه است: پشمینه پوش تند خوی از عشق نشنیده است بو / از مستیاش رمزی بگوی تا ترک هشیاری کند. یا در بیتی دیگر: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید، جای هیچ اکراه نیست.
بنابراین، روش حافظ در معنیبخشی به رخدادهای زندگی ماهیتی پارادوکسیکال دارد. چند وجهی و چندبعدی است. از جنس «هم این است و هم آن؛ نه این است و نه آن» است. برای فهم آن کمی درنگ و تأمل لازم است. نباید با یک مصرع و بیت دیوان ارجمندش شتابزده به نتیجه برسیم. مثلاً وقتی میگوید: قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند / ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس؛ یا اگر میسراید: در کوی نیکنامی ما را گذر نداند / گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را، به سرعت او را به جبرگرایی و بیتفاوتی به دنیا و آخرت محکوم کنیم. این اشارهها و ایهامها بخشی از هنر اوست فراموش نکنیم در قضاوت دربارهء دیوان حافظ با یک اثر هنری روبرو هستیم و سرشت هنر بر همین ظرافتها و ایهامها استوار است. دیوان حافظ بخشنامه دولتی، متن حقوقی یا دستورالعمل گام به گام نیست که صریح و روشن باشد. اثری ادبی و هنری است، با همهء ظرافتهایش و باید در چارچوب معیارهای هنری دربارهء آن داوری شود.
سخن پایانی
ما به رخدادهای زندگی خود معنا میبخشیم و چگونگی این معنابخشی به نحو چشمگیری بر تصمیمها و چگونگی مواجههء ما با مسائل تاثیر میگذارد. شیوههای معنابخشی هم بسیارند و در این میان، در ادبیات فارسی حضرت حافظ را داریم که فرایند معنیبخشی را در قالبی از زیبایی، حکمت و معرفت هنرمندانه در هم آمیخته و افقهای تازهای پیش روی ما گشوده است. بیآنکه بخواهم از او چهرهای فراانسانی ترسیم کنم یا دستاوردش را بی عیب و نقص نشان دهم، فقط میتوانم بگویم با توجه به زمانهای که در آن زیسته و امکاناتی که در اختیار داشته، آنچه برای ما به یادگار گذاشته میراثی گرانقدر است.
در پاسخ به منتقدان حافظ نیز که او را مروج جبرگرایی و انفعال میدانند، لازم است به این نکته اشاره کنم که ما باید پیام حافظ یا هر شاعر و نویسنده را در پرتوی کلیت آثارشان ببینیم و بشنویم. من باید ابتدا با دیوان حافظ آشنا و مأنوس باشم تا بتوانم دربارهاش داوری کنم. نه اینکه یک بیت یا مصراع را از میان دیوان بیرون بکشیم و بر اساس همان جزء دربارهء نگاه حافظ به زندگی قضاوت کنیم. باید با حافظ ماهها و سالها همنشین باشیم تا به درک بهتری از پیامش برسیم. ضمن آنکه فراموش نکنیم که اثری ادبی مثل دیوان حافظ قرار نیست تمام مشکلات امروز ما را حل کند. این انتظار به هیچ وجه معقول و منطقی نیست. حافظ و سایر بزرگان ادب فارسی نیز چنین ادعایی نداشته و ندارند. بنابراین، ما میتوانیم از خواندن این آثار لذت ببریم و از آنها نکتهها بیاموزیم، بی آنکه انتظار داشته باشیم نسخهای قطعی و نهایی برای حل تمام مشکلات امروز ما ارائه کنند.
منابع:
خرمشاهی، بهاالدین (1373) حافظ. تهران: طرح نو. (چاپ چهارم، 1387).
رزاز، علیاکبر (1386) جمع پریشان: طبقه بندی موضوعی اشعار حافظ. تهران: نشر قطره.
[1] Sense Making
[2] معنا در علم ارتباطات، نشانهشناسی، و زبانشناسی موضوع بسیاری از مطالعات بوده که میتوانید به آثار این رشتهها مراجعه فرمایید.