بازتاب «تجربه‌های زیسته» در پژوهش

با تردیدی که در صدایش آشکار است سلام می‌کند و وارد اتاق می‌شود. برگه‌ای در دست دارد و با اشاره به آن می‌گوید پرسشنامه است و پنج دقیقه‌ای تکمیل می‌شود. با تاکید بر عدد پنج می‌خواهد به من اطمینان دهد که زیاد وقتم را نمی‌گیرد. گویا در یافتن داوطلب برای پر کردن پرسشنامه‌ها چندان موفق نبوده و نگران است من هم بهانه‌ای بیاورم. می‌پرسم موضوع تحقیق چیست تا معلوم شود، اصلاً عضو جامعه پژوهش هستم یا خیر. پژوهشی پیمایشی دربارهء «رضایت شغلی» است و من هم یکی از اعضاء نمونه هستم. می‌دانم که در این روزگار پرشتاب یافتن داوطلب برای مشارکت در تحقیق کار آسانی نیست. از طرفی پرسشنامهء چاپی را به الکترونیک ترجیح می‌دهم. بنابراین، همینطور که داخل کشوی میزم در جستجوی خودکار هستم، می‌گویم در خدمتمم. پرسشنامه را روی میز می‌گذارد و منتظر می‌ماند به سئوال‌ها پاسخ دهم. البته پاسخ که نه، فقط باید گزینه‌های مرتبط را تیک بزنم. بعضی از پرسش‌ها مبهم است و بعضی دیگر شامل حال من نمی‌شود. خوشبختانه گزینه «نظری ندارم» در این مواقع مفید است و آدم را از مخمصه می‌رهاند.

 

پرسشنامه را تکمیل می‌کنم و می‌گویم اگر از مصاحبه هم استفاده کنید، نتایج بهتری به دست می‌آورید. حتی چند مصاحبهء مختصر هم مفید خواهد بود. عجله دارد. تا پیش از پایان وقت اداری باید در جستجوی داوطلبانی باشد که پرسشنامه را پر کنند. برگه را می‌گیرد. تشکر می‌کند و در حالی که مشغول جمع و جور کردن کیف و کتابش است، می‌گوید همین پرسشنامه را کسی پر نمی‌کند، چه برسد به مصاحبه! مردم گرفتارند و وقت ندارند. ضمن آنکه تحلیل مصاحبه سخت است. اتاق را ترک می‌کند و امیدوارانه می‌رود تا داوطلب بعدی را بیابد.

 

با رفتنش، به صفحهء ایمیلم که از صبح بازمانده و فرصت نکرده‌ام نگاهی به آن بیاندازم، باز می‌گردم. در میان انبوه ایمیلهای دریافتی چند پیام با موضوع درخواست تکمیل پرسشنامه خودنمایی می‌کند و خبر می‌دهد که حالا نوبت پرسش‌های الکترونیک است. هر چند در اصل مطالب تفاوتی ندارد. زیرا در هر دو صورت گفتگویی میان محقق و جامعه مورد مطالعه برقرار نمی‌شود. تایید و تکذیب چند گزاره تنها نقطه‌های اتصال ذهنی در این میان است که چیز زیادی از تجربهء آدمها را آشکار نمی‌سازد. حصاری از سکوت میان محقق و جامعه تحقیق کشیده می‌شود. در نتیجه شناخت او از موضوع محدود می‌ماند. شناختی که به کمیت‌ها خلاصه شده و بیش از آنکه دربارهء چیستی و چگونگی باشد، به چقدر و چه میزان می‌پردازد. در نتیجه ماهیت پدیده‌ها پنهان و ناشناخته است. گاه محقق دربارهء چیزی صحبت می‌کند که فرد مورد مطالعه برداشت متفاوتی از آن دارد و سایه‌ای از سوءتفاهمی نامرئی تعامل آنها را مخدوش می‌سازد. هر چند در روش‌هایی مثل پیمایش، محقق می‌تواند در زمانی کوتاه نظرات افراد زیادی را بسنجد. اما این سنجش در سطح باقی می‌ماند.

 

در حالی که در روش‌های دیگر – نظیر آنچه در پژوهش‌های کیفی مثل گراندد تئوری و قوم نگاری– رخ می‌دهد، محقق به کمک مصاحبه و مشاهده می‌تواند به قلمروی تجربهء زیسته (LivedExperience) جامعه پژوهش نزدیک شود. تجربهء زیسته درکی مستقیم و بی‌واسطه است که فرد در بافت (Context) یا موقعیتی معین آن را می‌فهمد. بنابراین، با نوعی آگاهی بی‌واسطه همراه است. مثلاً اگر قرار است من به عنوان یکی از افراد نمونهء مورد مطالعه دیدگاه و نگرشم را دربارهء «رضایت شغلی» مطرح کنم، نخستین منبع برای کشف آن تجربه‌ای است که در هشت سال گذشته به عنوان عضو هیئت علمی تجربه کرده‌ام. همهء ساعتهایی که در کلاس بوده‌ام، گفتگو با دانشجویان، جلسه‌های دفاع، جلسه‌های گروه و دانشکده، تجربهء نوشتن و داوری مقالات، و دهها متغیر ریز و درشت که در این میان نقش آفرین بوده‌اند. بدیهی است که چند پرسش چند گزینه‌ای و بسته در پرسشنامه‌ای که تکمیلش فقط پنج دقیقه زمان نیاز دارد، نمی‌تواند جایگاهی برای بازتاب این تجربه باشد.

 

خوشبختانه امروز که رویکردهای کیفی با استقبال روزافزونی مواجه شده است، ابزارهای تازه‌ای در اختیار محققان قرار دارد که هر یک به کشف این تجربه‌های زیسته کمک می‌کند. در قلمرو کیفی، روش «پدیدارشناسی» (Phenomenology) بیشترین تاکید را بر کشف، توصیف، و تفسیر این تجربه‌ها دارد. تنها مشکلی که این روش دارد و دانشجویان را از خود می‌رماند، مباحث فلسفی مرتبط با آن است که با وقتی با ترجمه‌های نه چندان روان همراه می شود، خواننده ناآشنا با این مباحث را گیج می‌کند. اما نباید این نکته را فراموش کرد که اگر من به عنوان محققی جوان در علم اطلاعات و دانش شناسی بخواهم در پایان‌نامه‌ام از پدیدارشناسی استفاده کنم، قرار نیست فیلسوف باشم و تمام آثار هوسرل و هایدگر و گادامر را خوانده باشم. کافیست درکی روشن از معنا و مفهوم این روش داشته باشم و بتوانم آن را در عمل پیاده کنم.

 

خوشبختانه در چند دههء اخیر محققانی بوده‌اند که بر اساس مفاهیم فلسفی این روش، نسخه‌های ساده‌تری برای علاقه‌مندان تهیه کرده‌اند. یکی از آنان پروفسور مکس وان مانن (Max vanManen) استاد بازنشستهء دانشگاه آلبرتا است که ۴۷ سال پیش از زادگاه خود - هلند - به کانادا مهاجرت کرده و در تمام این سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف این کشور مشغول تدریس و تحقیق در علوم تربیتی بوده است. محققان علوم تربیتی دنیا او را با آثارش دربارهء پدیدارشناسی و پداگوژی (Phenomenology andPedagogy) می‌شناسند. او هفده سال پیش کتابی با عنوان «پژوهش دربارهء تجربهء زیسته: علوم انسانی در خدمت پداگوژی عملگرا» (وان مانن، ۱۹۹۷) منتشر کرد، که مبنای تحولاتی در علوم تربیتی و رشته‌های مجاور شد. بر اساس اظهارات نویسنده، کتاب حاضر همچون پلی بود که سنت تفسیری و نظری آموزش در اروپا را با رویکرد عملگرا در امریکا پیوند می‌داد. اما اهمیت این اثر بیش از کاربردی که در علوم تربیتی داشت، در تاثیری متجلی شد که در روش‌شناسی تحقیق در مطالعات کیفی ایجاد کرد. زیرا وان مانن از جمله کسانی بود که موفق شد رویکرد فلسفی و نظری پدیدارشناسی را در قالب راهکارهای عملی برای اجرای آن ارائه کند. در نتیجه محققانی که دانش و تجربهء کافی در زمینهء هرمنوتیک و فلسفه نداشتند، می‌توانستند از این روش بهره گیرند. مرور متون نشان می‌دهد که کاربرد آن علاوه بر علوم تربیتی در حوزهء سلامت، پرستاری و بهزیستی نیز زیاد بوده است. حداقل در متون فارسی دهها تحقیق منتشر شده از توصیه‌های وان مانن در تحلیل داده‌های خود بهره برده‌اند.

 

وان مانن در آثار خود به مفهومی با عنوان «دنیای زندگی» (Lifeworld) اشاره می‌کند که به معنای «دنیایی از تجربه‌های زیسته» است. دنیایی که برای هر یک از ما زندگی روزمره را می‌سازد. زندگی طبیعی و معمولی که ما را احاطه کرده است و بی‌آنکه بخواهیم آن را مفهوم‌سازی و مفهوم‌پردازی کنیم، در ارتباطی دمادم با آن هستیم. به باور مانن این قلمرو چهار وجه اصلی دارد که در هم ارتباطند و کلیتی در هم تنیده را می‌سازند و عبارتند از: «بدن زیسته» یا «پیکرهء زیسته» (LivedBody)، «زمان زیسته» (Lived Time)، «فضای زیسته» (Lived Space) و «روابط انسانی زیسته» (Lived Human Relations). بدن زیسته دلالت بر وجه فیزیکی حیات ما دارد. زیرا این کالبد زمینی جایگاهی برای تجربهء ما از جهان است. آنچه می‌بینیم، می‌شنویم، لمس می‌کنیم، می‌بوییم و می‌چشیم محصول درک اندامهای حسی ما از جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. در نتیجه تجربهء زیستهء ما به نحو قابل توجهی متاثر از توان و ناتوانی آن است. مولفهء دوم که زمان زیسته است، مبتنی بر تجربهء ذهنی ما از زمان است، که با زمانی که ساعت می‌سنجد متفاوت است. مثلاً بیماری که شبی را با درد پس از جراحی در بیمارستان سپری می‌کند، با کسی که این مدت را در آسایش خفته است زمان زیسته متفاوتی دارد.

 

منظور از فضا یا مکان زیسته نیز موقعیتی است که تجربه‌های زیستهء ما در آنجا شکل می‌گیرد، اما متفاوت با معنای جغرافیایی مکان است. زیرا آنچه این وجه را می‌سازد تاثیر متقابلی است که یک مکان مشخص بر احساس ما از بودن در آنجا می‌گذارد و دوم تاثیر احساس ما از بودن در آنجاست که به آن مکان معنا می‌بخشد. مثلاً یک خانهء قدیمی برای زن و مردی سالمند که پنجاه سال زندگی مشترک خود را در آنجا گذرانده‌اند، معنا و مفهومی دارد که  مشتری پولداری که برای خریدن و تخریب و ساختن برجی غول پیکر در آنجا لحظه شماری می‌کند ناآشنا و بیگانه است. زیرا بر در و دیوار آن خانه تصویر خاطره‌های تلخ و شیرینی نقش بسته است که برای غریبه‌ها نامرئی است.

 

روابط انسانی زیسته که ضلع چهارم این مربع را تکمیل می‌کند دلالت بر همهء رابطه‌ها و پیوندهایی است که هر یک از ما در طول زندگی با دیگران داشته‌ایم و زمان و مکانی را با آنان شریک بودیم. همهء کسانی که در سالهای زندگی در قالب نقشی معین بر اندیشه و احساس ما تاثیر گذاشته و از ما تاثیر پذیرفتند: مادر، پدر، خواهر، برادر، همکلاسی‌، دوست، همکار، همشهری و غیره. تمام تعامل‌های روزمره ما در نهادهای اجتماعی این وجه از تجربهء زیسته را می‌سازند. ریچ و همکاران (۲۰۱۳) در مقاله‌ای مفصل کاربرد این روش را در تحلیل داده‌های کیفی توضیح داده‌اند که متن کامل آن در وب دسترس پذیر است و امیدوارم برای علاقه‌مندان مفید باشد. ضمناً نمونه‌های مطالعات داخلی در این زمینه بسیارند. مثلاً هروی و همکاران (۱۳۸۶) با این روش دیدگاه سالمندان را دربارهء احساس تنهایی بررسی کردند. ربانی و همکاران (۱۳۹۲) به بررسی تجربهء زیستهء مدیران زن در اصفهان پرداختند. تجربهء زیستهء کاربران در کتابخانه‌ها و مراکز اطلاع رسانی نیز می‌تواند موضوع جالبی برای تحقیقاتی در این زمینه باشد.

 

منابع:

ربانی، علی؛ الهی دوست، سعیده؛ و قیصریه، فرشته (۱۳۹۲) مطالعه پدیدارشناسانه دربارهء تجربه زیسته مدیران زن در اصفهان، جامعه‌شناسی کاربردی، دوره ۲۴، ش. ۴، ص. ۱۹-۴۱.

هروی، مجيده؛ و دیگران (۱۳۸۶) تبيين ديدگاه سالمندان پيرامون پديده احساس تنهايي: يك پژوهش كيفي پديدارشناسى، سالمند: مجله سالمندی ایران، دوره ۲، ش. ۶، ص. ۴۱۰-۴۲۰.

Rich, S., Graham, M. Taket, A., and Shelley, J. (۲۰۱۳) Navigating the Terrain of Lived Experience:The Value of LifeworldExistentials for Reflective Analysis. International Journal of Qualitative Methods, Vol. ۱۲, Available at:http://ejournals.library.ualberta.ca/index.php/IJQM/index (Accessed ۱۷ July ۲۰۱۴)

Van Manen, M. (۱۹۹۷)Researching lived experience: Human science for an action sensitivepedagogy. London, ON: The Althouse Press.

 

منصوریان، یزدان. بازتاب «تجربه‌های زیسته» در پژوهش.  سخن هفته لیزنا، شماره۱۹۲. ۳۰ تیر ۱۳۹۳.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است