نگاه هستی شناختی و فرارشته ای به پژوهش»!

اگر بدون محدودیت موضوعی و رشته ای با تک کلیدواژه ای مثل «شادمانی» در پایگاه مقالات جستجو کنید، ظاهراً نتایج پراکنده و نامرتبطی به دست خواهد آمد. آثاری که هر یک متعلق به رشته ای مجزا و با رویکردی متفاوتند. اما به دلیل وجود کلمهء «شادمانی» در فهرست نتایج بازیابی پدیدار شده اند. مثلاً مقاله ای در حوزهء جامعه شناسی یافته های خود را دربارهء میزان شادمانی در جوامع مختلف در اختیارتان قرار می دهد. بحثی که مرتبط با «جامعه شناسی شادمانی» است. اثر دیگری در حوزه مشاورهء خانواده از تاثیر افزایش شادمانی بر تفاهم و همدلی میان اعضاء خانواده سخن خواهد گفت. ممکن است محققی در حوزهء ادبیات داستانی در صدد یافتن مضامین و مولفه های شادی در آثار نویسندگان باشد. اثر دیگری در رشتهء پرستاری از همبستگی میان افزایش شادمانی و مولفه های مرتبط به آن نظیر خوش بینی و کاهش تنیدگی یا فرسودگی شغلی در پرستاران حکایت دارد. مقالهء پنجم از اثربخشي آموزش شادماني بر كنترل قند خون در مبتلايان به ديابت سخن می گوید. تحقیق ششم یافته هایی از شناسایی عوامل موثر بر شادي دانشجويان با تاكيد بر مشاركت اجتماعي آنان عرضه می کند. مطالعه ای در حوزه فیزیولوژی ورزشی شامل شواهد محکمی از اثرات شادی بخش ورزش است. یک متخصص عصب شناسی دربارهء تاثیرات شادمانی بر تغییراتی که در مغز رخ می دهد سخن خواهد گفت و این فهرست ادامه دارد.

 

ظاهر ماجرا تا این مرحله نشان می دهد که این مطالعات ارتباط موضوعی روشنی با هم ندارند. پراکنده و نامرتبطند. از منظر بازیابی اطلاعات نیز این یک جستجوی ناموفق است. میزان ربط مدارک بازیابی شده نیز پایین و ارتباط موضوعی آنان ضعیف ارزیابی می شود. اما این فقط یک روی سکه است. به نظرم اگر از منظر «هستی شناختی» (Ontological View) و فرارشته ای به آن بنگریم، اتفاقاً این آثار بسیار به هم مرتبطند.  زیرا همگی از یک واقعیت واحد سخن می گویند. اما هر یک به وجهی از آن توجه دارند و با لنزی متفاوت به آن نگریسته اند.

 

منظور از نگاه هستی شناختی این است که محقق به موضوع مورد بررسی به عنوان یک واقعیت چندوجهی بنگرد. واقعیتی که فراتر از چارچوب های رشتهء اوست و بر چیستی، ذات و ماهیت آن مفهوم تاکید دارد. مثلاً اگر همین «شادمانی» را در نظر بگیریم و بخواهیم آن را فارغ از واژه شناسی (ترمینولوژی) یک رشته خاص تعریف کنیم، می توان گفت: «شادمانی یکی از احساسات و عواطف بنیادین بشر است. حس خوشایند و دلپذیری است که انسان در موقعیت های مختلف و بنا به دلایل گوناگون - نظیر دستیابی به موفقیت های ریز و درشت در کار و زندگی - تجربه می کند. انسان ها ذاتاً در جستجوی شادی اند و در شرایط معمول از متضاد آن که غم و اندوه است گریزانند». البته این تعریف نه جامع است و نه مانع. اما فعلاً با کمی تسامح و تساهل برای بحث این یادداشت کفایت می کند. بنابراین، اگر این گزارهء ساده را به عنوان تعریفی مقدماتی بپذیریم، هر یک از محققان در رشته های مختلف در جستجوی کشف و تبیین وجهی از آنند. اما نکته مهم این است که در تمام این آثار «شادی» به نحوی حضور دارد. نقش ایفا میکند و به چگونگی مواجه محقق با پدیده مورد مطالعه جهت می دهد. اما بسته به اینکه مطالعهء ما بنیادی باشد یا کاربردی؛ کمّی باشد یا کیفی؛ توصیفی باشد یا آزمایشی، جایگاهش متفاوت است. اما حضور آن قطعیست و همچون طنابی نامرئی این تحقیقات را پیوند می دهد.

 

مثلاً یک روان شناس ممکن است به بررسی ویژگی های شخصیتی افرادی بپردازند که توان بیشتری برای شاد بودن دارند، یا به دلیل برخورداری از حس شادی در عرصه های مختلف زندگی موفقند. مثل مرادی و همکاران (۶۰ :۱۳۸۴) که در مقاله ای با عنوان «شادمانی و شخصیت: بررسی مروری» ارتباط شادی را در چهار محور یا بعدِ شناختی، اجتماعی، هیجانی و جسمانی بررسی کردند و دریافتند: « ... در بعد شناختی، کنترل درونی، خوش بینی، هدفمندی، و خلاقیت؛ و در بعد اجتماعی برون گرایی، نوع دوستی، توافق اجتماعی، و ارتباط مثبت با دیگران با شادمانی همبستگی مثبت دارد. در بعد عاطفی شادمانی با ثبات هیجانی، عزت نفس، و خودکارآمدی و در بعد جسمانی با سلامت سیستم ایمنی رابطه دارد». به بیانی ساده تر معمولاً آدم هایی که به هر دلیل شادترند انتظار داریم نسبت به زندگی خوشبین باشند و با خلاقیتی همراه با کنترل بر خویش، اهدافشان را دنبال کنند. آنان احتمالاً از عزت نفس بالاتری برخوردارند و به دلیل بهره مندی از سیستم ایمنی قوی تر پیش بینی می شود از نظر جسمی هم سالمتر باشند. این یافته ها در قلمرو روان شناسی شخصیت است، اما می تواند دلالت های کاربردی خوبی در حوزه های دیگر داشته باشد. مثلاً اگر این یافته ها در اختیار یک متخصص علوم تربیتی قرار گیرد، تلاش خواهد کرد شاخص هایی برای آموزش شادی یا تقویت فضای شاد در محیط های یادگیری ارائه کند، تا به این ترتیب زمینه را برای پیشرفت تحصیلی دانش آموزان فراهم آورد. زیرا خودکارآمدی و عزت نفس از عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی هستند که خود با شادی در ارتباطند.

 

سپس نوبت به مشاور می رسد. او با تعریفی که از شادی دارد تلاش می کند به بیمارانی که از افسردگی در رنجند کمک کند. اگر مشاور شغلی باشد می خواهد به کمک این مفهوم برای کسانی که از فرسودگی شغلی در عذابند راهکاری بیابد تا از رنجشان بکاهد. سومین محقق جامعه شناس است. او به جامعه خود می نگرد و نشانه های افسردگی را در عرصه های مختلف اجتماعی می بیند. در نتیجه در صدد واکاوی و تحلیل علل آن خواهد بود. شاید هم در یک مطالعه تطبیقی به مقایسه میزان و نوع شادی در جوامع مختلف بپردازد.

 

پژوهشگر چهارم مددکار اجتماعی است که تلاش می کند با آموزش شادی به بیمارانی که دچار یاس و نامیدی هستند کمک کند. محقق بعدی برنامه ریزی درسی خوانده و می داند که هر چه دانش آموزان شادتر باشند و محیط آموزشی شادتر باشد، امید بیشتری به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان خواهد بود. بنابراین، او می کوشد به این مولفه در برنامه ریزی درسی توجه کند.

 

به این ترتیب، مفهومی به نام «شادی» نقطهء کانونی (FocalPoint) همهء این مطالعات است، اما در هر یک نقش متفاوتی بر عهده دارد. این نقش گاهی یا از جنس علت و معلولی است؛ یا فقط همبستگی را نشان می دهد است. در مثال مشاور خانواده که پیشتر به آن اشاره شد، او می کوشد با توصیه هایی به مراجعان خود که گرفتار مشکلات خانوادگی هستند آنان را در رسیدن به تفاهم و همدلی یاری کند تا شادی بیشتری در زندگی مشترک تجربه کنند. در اینجا شادی محصولی است که او در جستجوی یافتن راهی برای رسیدن به آن است. در مثالی دیگر ممکن است جای شادی در فرایند تحقیق مقدم بر مولفهء دیگری باشد. مثلاً یک متخصص بازاریابی به بررسی رابطه  میان میزان شاد بودن آدم ها با تمایل آنان به خرید کالاها یا خدماتی مشخص بپردازد.

 

گاهی نیز محقق نه در جستجوی خودِ شادی، بلکه در صدد یافتن ردپای آن و پیامدهای حضورش است. به عنوان نمونه، در حوزه ارتباطات می توان اخبار رسانه ها و مطبوعات را با توجه به میزان حضور مفاهیم شادی آفرین و امیدبخش تحلیل محتوا کرد. این تحلیل محتوا می تواند کمی یا کیفی باشد. اما در هر صورت نشان می دهد که بازتاب شادی و مولفه های مرتبط در رسانه  های جمعی چگونه است. آیا این رسانه ها مروج شادی اند، یا بیشتر بر تشویش و اندوه مخاطبان خود می افزایند. در مطالعه ای کیفی نیز ممکن است محققی تجربهء زیستهء آدم ها و تعریف آنان را از شادمانی را بررسی کند. او می خواهد بداند نمونه مورد مطالعه اساساً شادی را چگونه تعریف می کند، چه مصادیقی برایش می شناسد و در بافت طبیعی زندگی خود چگونه در جستجوی آن است. چه کسانی را شاد می پندارد و چه کسانی را دچار افسردگی می بیند. ضمن آنکه همیشه مطالعهء یک مفهوم می تواند با بررسی متضاد آن نیز همراه باشد. به این معنا که زمانی که از شادی سخن می گوییم بخشی از شناخت ما ناگزیر از بررسی غم و اندوه حاصل می شود.

 

سخن پایانی

پژوهش به اعتبار تصویری که از پدیده مورد مطالعه ترسیم می کند مثل عکاسی است. بسته به اینکه زاویه دید و میزان فاصله عکاس با سوژه چقدر است، گستردگی افق دید او فرق می کند. در نتیجه محصول کارش نیز متفاوت خواهد بود. هر چه این فاصله بیشتر باشد قلمروی گسترده تری در تصویر قرار دارد. اما به همان میزان امکان ثبت و مشاهده جزئیات کم می شود. بنابراین، یک عکس هوایی  می تواند دورنمایی از یک شهر ترسیم کند و نمایی کلی از معماری شهری و بخش های مختلف آن در اختیار بیننده قرار دهد؛ اما اطلاعات چندانی از ساکنان شهر یا نمای ساختمان ها ندارد. اما عکسی که از فاصله نزدیکتر گرفته شده جزئیات بیشتری دارد. بنابراین، وقتی یک جامعه شناس از شادی در جامعه سخن می گوید او از فاصله دورتری عکس گرفته است. اما یک روان  شناس تصویر نزدیکتری دارد. از کنار هم قرار گرفتن این دو تصویر می توان به شناخت بهتری از حضور شادی در جامعه ای مشخص در زمان معینی دست یافت و از سهم آن در ارتباطات اجتماعی و موفقیت های فردی سخن گفت. دلالت های کاربردی این یافته ها در هر یک از رشته ها نیز بیانگر کاربرد یافته های بنیادین در عرصه عمل است. به این ترتیب به رغم تفاوت های رشته ای پیوندهای پیدا و پنهایی آنها را به هم مرتبط می سازد که کشف این پیوندها بر عهدهء پژوهشگران هوشمند است. پژوهشگرانی که از مرزهای قراردادی رشته ها عبور می کنند و زمینه را برای تحقیقات میان رشته ای و بین رشته ای فراهم می آورند.

 

منابع

مرادی، مریم؛ جعفری، سید ابراهیم؛ عابدی، محمدرضا (۱۳۸۴) شادمانی و شخصیت: بررسی مروری. تازه های علوم شناختی. دوره ۷، ش. ۲، ص. ۶۰-۷۱.

 

منصوریان، یزدان. «نگاه هستی شناختی و فرارشته ای به پژوهش»!».سخن هفته لیزنا، شماره ۲۲۳. ۴ اسفند۱۳۹۳.

تمامی حقوق مطالب محفوظ است